بايد بدانيم كه به طور كلى، جسم هيچ ارزشى ندارد و آن چيز كه ارزش دارد روحى است كه در جسم مى باشد، مثلاً كسى كه صحبت مىكند تنها زبانش حرف مىزند يا اينكه روحش، همچنين كسى كه مىشنود، روحش مىشنود وگرنه جسمش تكهاى گوشت مانند بدن گوسفند است و آن چيزى كه مىبيند، مىشنود، بو مىكشد، مىچشد، صحبت مىكند و غيره چيزى جز روح نيست. به قول حاجى سبزوارى: (النفس فى وحدتها كل القوى).
روح موجود غريبى است و آن را در قالبى بنام جسم قرار دادهاند. خداوند مىفرمايد: (و نفخت فيه من روحى) يعنى: خداوند آدم را از گل ساخت و بعد، از چيزى كه هيچكس نفهميده است چيست و خداوند هم مىفرمايد: شما هم نخواهيد دانست كه چيست، در اين قالب دميد. مثل اين است كه شخصى يك لامپ درست كند و بعد روشنائى در آن قرار دهد.
روح چيزى است كه بچه از موقعى كه در شكم مادرش است، در او دميده مىشود و تا آخر عمر با او هست و موقعى كه مىميرد در حقيقت لباس عوض مىكند و جسم بىقيمت باقى مىماند.
بعضى از افراد هستند (افلاطون يكى از آنهاست) كه مىتوانند روح را از بدنشان خارج كنند و دوباره باز گردانند. اين مسئله، از لحاظ علمى هم اخيراً در مورد بحث واقع شده است. اين قدرت را هركسى ندارد.
مانند كسى كه فلج است و نمىتواند دستش را حركت دهد، ما هم نمىتوانيم روحمان را از بدنمان خارج كنيم ولى ائمه و بعضى از مرتاضين، اين كار را مىتوانند انجام دهند. روح را از بدنشان، خارج مىكنند و اين مطلب امروزه در بحث هايى مانند هيپنوتيزم و خوابهاى مغناطيس مورد توجه واقع شده است.
بنابراين پيامبر (ص) مىگويند: (العلم من المهد الى اللحد)، بيهوده نيست و مرده را تا موقعى كه در قبر مىگذارند، مىآموزد و توانايى آموزش دارد. علاوه بر اين، در روايت آمده كه حتى در داخل قبر بهتر است مرده را تلقين كنند. يعنى به ياد او بياورند كه به خدا اعتقاد داشته است، و به پيغمبر و معاد و غيره عقيده داشتى و روزه مىگرفتى و نماز مىخواندى.
و در روايت است موقعى كه دو ملائكه براى حساب شخص مىآيند، اگر آن شخص، تلقين شده باشد، يك ملائكه به ديگرى مىگويد: به اين شخص، همه چيز را گفتهاند و حساب نمىخواهد.
اين مثل آنست كه در دادگاه، يك وكيل دادگسترى به ما بگويد كه اگر قاضى اين طور گفت، چنين جواب بدهيد. حاكم هم به دوستش مىگويد كه اين شخص، همه جوابها را مىداند.
پس يكى از فوايد تلقين اين است كه منكر و نكير، ديگر از كسى حساب نمىخواهند.
بنا بر اين بايد از گهواره تا هنگام رفتن به گور دانش آموخت، در گهواره كودك خودش نمىتواند بياموزد و اين وظيفه پدر و مادر است كه در جلو كودك شوخى زشت نكنند، فحاشى نكنند، صحبتهاى بىفايده نكنند.
بنا بر اين در مورد كودك، پدر و مادر مكلفند و پس از مرگ هم، بر زندگان است كه مردگان را تلقين كنند. ولى از موقعى كه انسان، خودش مىفهمد، بايد مرتباً درس بخواند. درس چيزى نيست كه با چند سال خواندن، تمام شود. اگر كسى حتى هزار سال هم عمر كند، باز هم درس هست. براى درس خواندن، پنجشنبه و جمعه، مهم نيست وفات و عيد و تعطيل و نظاير آن هم نبايد بر درس خواندن تأثير كند.
يكى از فقها كه٣٥ سال پيش فوت شدند و من ايشان را ديده بودم و به منزلشان مىرفتم و شخص بسيار عجيبى بود. او با پهلوى اول (رضا خان) در مشهد مبارزه كرد و رضاخان او را به كربلا تبعيد كرد و تا وقت وفات در كربلا بود و پس از فوت، او را در نجف دفن كردند.
ايشان يكى از كارهايش اين بود كه هميشه، حتى شبهاى احياء هم درس و بحث داشتند، در حالى كه شبهاى احياء، كربلا شلوغ مىشد و مردم مشغول به خواندن دعا، زيارت، جوشنكبير، قرآن روى سرگذاشتن، سوره روم، عنكبوت خواندن و غيره بودند و ايشان، مشغول درس و بحث بودند.
با رفقاى ايشان، كه از جمله مرحوم پدرمان هم بود، در شبهاى احياء مشغول بحث مىشدند، و دليلشان اين بود كه علم، از حرم رفتن و قرآن خواندن برتر و افضل است.
يك وقت يادم مىآيد كه حدود٤٠ سال پيش كه ده يا دوازده سال عمر داشتم با ايشان، از كربلا به سامرا رفتيم. در نزديكى مسيّب كه شهرى است نزديك كربلا ماشين متوقف شد، به هر دليل كه بود، يا بنـزينش تمام شد و يا جايى از آن خراب شد. ايشان پرسيدند: تا دوباره ماشين به راه بيفتد، چقدر طول مىكشد؟ جواب دادند مثلا ده دقيقه. ايشان گفتند: بنا بر اين ما مشغول بحث مان مىشويم و همانجا پتويى انداختند و كتابهايشان را در آوردند و مشغول مباحثه شدند.
در آن موقع، من خيلى تعجب كردم ولى بعد كمى فكر كردم، ديدم كه حرف بسيار منطقى بوده، چرا بايد اين چند دقيقه بيهوده تلف شود؟ هر دقيقهاى كه بگذرد، ديگر بر نمىگردد.
حضرت امير (ع) مىفرمايد: (نفس المرء خطاه الى اجله) يعنى اينكه نفسهايى كه شخص مىكشد، مانند قدمهايى است كه به سوى مرگ بر مىدارد. كسى كه مثلا بايد ده ميليون نفس بكشد تا بميرد، با كشيدن هريك نفس، يك قدم به مرگ نزديكتر مىشود
خرید آسان و آسوده
سایت های مورد نیاز شما
اگر نیاز به اطلاعات مختلفی دارید به سایتهای زیر رجوع کنید.
۱۳۸۷ خرداد ۱۲, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر