علامه حلى كه قبلا ذكرشان شد، گاهى اوقات با الاغ به كربلا مىآمدند و روى الاغ، چيز مىنوشتند.
ايشان تأليفات بسيارى دارند كه تا امروز مورد استفاده فقهاست، از جمله كتابى دارند به نام (تذكرة الفقهاء) كه در بخش معاملات اين كتاب، مسائلى از معاملات حسابى نقل مىكنند، كه حتى استاد دانشگاه هم نمىتواند حل كند و اين را مىتوانيد امتحان كنيد. با اينكه حساب، ارتباطى به فقيه ندارد.
ايشان حتى در حال حركت روى الاغ، فقه و كلام مىنوشتند، زيرا علوم بسيارى دانسته و كتاب تأليف مىكردند.
به همين خاطر پس از فوتشان، كسى نمىتوانست خطّشان را بخواند چون نوشته در حال حركت، بخاطر بالا و پائين رفتن الاغ كج و معوج مىشود، و نوشتههايشان را تنها فرزند شان (فخرالمحققين) مىخوانده است.
بنابراين اگر مسافرتى بخواهيم از قم تا تهران داشته باشيم در راه مىتوانيم يك قصيده، يا نهجالبلاغه، يا سورهاى از قرآن و امثال آن را حفظ كرده و به خاطر بسپاريم و اگر توانايى داشته باشيم، بنويسيم.
معناى جمله (اطلبوا العلم من المهد الى اللحد) اين است كه مرتباً بايد درس خواند، و اينكه مثلا فلان روز برف آمده يا زمينها خيس است نبايد مانع و تعطيل كننده درس باشد. لازمه سوادآموزى تلاش شبانه روزى است. پنجشنبه و جمعه و تعطيل و نظاير آن را نبايد در درس خواندن دخالت دهيم.
جمله (العلم منالمهد الى اللحد) معنايش اين است كه تعطيلى در علم آموزى نبايد باشد. و حتى اگر حوزه، به مناسبتى تعطيل باشد، مىتوانيم قرآن يا نهجالبلاغه حفظ كنيم. البته تعطيلى هم داريم و آن موقعى است كه مرديم.
حضرت اميرالمؤمنين (ع) در عزادارى خود در باره پيغمبر (ص) كه در نهجالبلاغه ذكر شده است فرمودند: پيغمبر (ص) اكنون كه مرد، راحت شد و اين جمله را بيان كردند كه: (فمحمد من اتعاب هذه الدار فى راحه) يعنى: پيامبر (ص) از سختيهاى اين دنيا راحت شد.
در روايت است كه مؤمن، موقعى سختيهايش تمام مىشود كه روحش خارج شود. در موقع خروج روح ابتدا از پا خارج مىشود چون پا از قلب دور است و مركز حيات قلب است. بنا بر اين ابتدا پا مىميرد. و پاى راست زودتر از پاى چپ مىميرد چون از قلب دورتر است. و پس از آن به تدريج جاهايى كه به قلب نزديكترند، سرد شده و مىميرند چون تلمبه قلب، توانايى دادن خون و گرمى به آن نقاط را ندارد.
همچنانكه در قرآن مىگويد: (كلا اذا بلغت التراقى و قيل من راق) اينجا تراق يعنى گلو. پس بدين ترتيب روح گرفته مىشود.
در احوالات علامه (ظاهراً در كتاب مجمع البحرين) ديدهام كه ايشان حدود هزار كتاب نوشتهاند و كتابهايشان در تمام كتابخانهها و در خانه تمام مراجع هست. هر مرجعى كه مىآيد و درس خارج مىگويد بدون شك (تذكره) علامه را ديده و مرور كرده و يا (منتهى) و يا (قواعد) او را نگاه كرده است.
ديگر ويژگى علامه اين بود كه خودشان موقع غذاخوردن، لقمه را به دهان نمىگذاشتند و يك مستخدم اين كار را مىكرد و ايشان در حال خوردن مشغول نوشتن بودند.
به همين خاطر است كه نام ايشان هشتصد سال باقى مانده و اين كار آسانى نيست. زيرا او فرد عادى بود و پيامبر و امام نبود ولى زحمت فراوان مىكشيد.
بنابراين بايد هميشه درس خواند و حفظ كرد تا اينكه شخص، به جايى برسد يا نرسد. مسائل يكى و دوتا نيست و هيچگاه تمام نخواهد شد. بنابراين انسان بايد مرتباً درس بخواند.
در سرگذشت اديسون مىنويسند كه گاهى اوقات او سه يا چهار روز در آزمايشگاه مىماند و بيرون نمىآمد. و همان نان خشك و آبى كه در آزمايشگاه يا كارگاه بود مىخورد، تا بتواند آزمايشهايش را به پايان برساند.
كسى كه اين چنين كار نكند به جايى نمىرسد و اينكه بگوئيم فلان مكان برويم يا فلان كار را انجام دهيم و بدين وسيله عمر خود را تلف كنيم مثل اين است كه كسى عمر خود را كه از مال خيلى بيشتر ارزش دارد آتش بزند.
شيخ بهائى مىگويد: (العمر مضى و ليس من بعد يعود) يعنى عمر بر نمىگردد.
فرضاً كسى بخواهد به مشهد برود، اشكالى ندارد ولى بايد در ضمن اينكه در ماشين نشسته است، مطالعه كند. در مشهد پس از اينكه به زيارت رفت، مطالعه كند. و تازه اين در ايام تعطيل است نه در ايام تحصيل.
همچنين در مورد اديسون گفتهاند: كه او به تنهايى، سه هزار اختراع دارد. و تا كنون در جهان، روز فوت او به مدت يك دقيقه تمام چراغها را خاموش مىكنند. اين در بعد صنعت بود و علامه حلى در بعد فقه.
خلاصه اينكه به هيچكس، چيزى نمىدهند بدون اينكه كوششى انجام دهد. و علوم هم يكى و دوتا نيست. مثلا ما طلبهها درسهايى داريم كه از (جامع المقدمات) شروع مىشود و به (كفايه) مىرسد، البته در دوره سطح.
حالا اينكه بگوئيم مثلا (قوانين) لازم نيست يا (شرايع) مرسوم نيست، و غير اينها درست نيست. كسى كه (شرايع) نخواند بىسواد است، كسى كه (قوانين) نخواند سوادش كم است. كسى كه (قوانين) نمىخواند چه چيزى بجايش مىخواند؟ يا اينكه كسى كه (مطوّل) نخواند بلاغت نمىداند. يا اينكه بعضى افراد (باب رابع) مغنى را مىخوانند و بقيهاش را رها مىكنند.
مغنى تا كلمه آخرش بايد خوانده شود.
ظاهراً در صفحه آخر (مغنى) است كه مىگويد: (لَن يَخِبِ الآنه) اين همان شعرى است كه آن مرد عرب براى امام حسين (ع) خواند و منبريها همه آن را مىخوانند. در اينجا چرا (لن) نصب به (يخب) نداده است با اينكه (ان و لن و كى و اذن) به فعل مضارع معنى مستقبل مىدهند و آن را منصوب مىكنند. اين مطلب را در آخر (مغنى) مىگويد و هيچ جاى ديگر آن را ذكر نمىكند.
كتاب (قوانين) را چه كسى گفته كه كهنه شده است؟ كتاب (قوانين) در جلد دومش مسائلى وجود دارد كه در هيچ جاى ديگر نيست جز در جاهايى بسيار نادر و ما در (كتاب الحدود) خودمان، مطالبى را از آنجا نقل كردهايم. مثلاً منكر ضرورى مذهب چه حكمى دارد؟ اين در قوانين است.
ما منكر ضرورى دين داريم، كسى كه بگويد مثلا نماز واجب نيست اين شخص را منكر ضرورى دين مىگويند. و كسى ديگر هست كه منكر ضرورى مذهب است. يعنى مثلا تا ديروز عقيده به ائمه داشت و از امروز ببعد مىگويد امام صادق (ع) امام نيست. حكم چنين فردى در (قوانين) هست. ضمناً اين را بدانيد كه صاحب قوانين قبرش در قم است، و او فقيه عجيبى بوده است.
يا اينكه مسائل مشكلى كه امروزه جمهورى اسلامى با آن در زمينه احياء موات مواجه است، قوانين در بخش (احياء الموات) از كتاب (جامع الشتات) آورده است.
دهها سال زحمت كشيده شده و با سختى زندگى گذران كردهاند و علاوه بر آن كسى كه اين كتابها را رديف كرده است، چقدر زحمت كشيده است، حالا ما مىگوئيم فلان كتاب لازم نيست و فلان كتاب لزومى ندارد و به اين ترتيب، انسان سواد پيدا نمىكند. سواد دار شدن به وسيله مرتّب درس خواندن است.
تفسير قرآن، شرح نهجالبلاغه، شرح صحيفه سجاديه و غيره اينها همه علم است كه بايد درس خوانده شود و بحث شود.
رد مسيحيت، كمونيسم، سرمايهدارى و غيره همه بايد دانسته شود. البته منظور از سرمايهدارى دو چيز است. يكى سرمايهدارى غربى و ديگر سرمايه دارى اسلامى كه خداوند مىفرمايد: (لكم رؤوس اموالكم) اين يك شكل ديگرى است.
سرمايه داران غربى فلسفهاى دارند كه رد اين فلسفه را بايد ديد چگونه است. و به قول (المنجد) هم اكنون در دنيا پانصد ميليون بودايى هست. اينها عقايدى دارند كه البته ما با آنها ارتباطى نداريم ولى بسيارى از دوستان به (تايلند)، (هنگ كنگ) و يا (ژاپن) مىروند كه در آنجا بودايى هست. بايد ديد رد مكتب بودايىها چيست؟
شيخ جواد بلاغى كه شخص بسيار عالم و زاهدى بود، كتابى به نام (الرحلة المدرسيه) دارد كه اين كتاب واقعاً محتواى يك دريا علم است.
پدران ما كه با ايشان معاصر بودهاند مىگويند كه در زمان حياتش در سامرا به او، به اندازه يك طلبه پول مىدادند و مىدانيد كه پول يك طلبه به اندازه زندگى يك نفر تنها هم كافى نيست، و شايد به اندازه نصف مخارج يك نفر مىشد. مگر آنكه كسى منبرى باشد و از اين طريق بتواند زندگى كند.
خلاصه اينكه او همين مخارج نصف ماه را كه به او مىدادند، به يك يهودى مىداد تا لغت عبرى را نزد او بياموزد و اين كار را به اين خاطر انجام مىداد كه بتواند به تورات كه به زبان عربى است، مراجعه كند، و آن را با تورات عربى كه ترجمه تورات عبرى است، مقايسه كند.
اتفاقا در كتاب (الرحلة المدرسيه) هم آورده، كه در تورات عبرى چنين نوشتهاند و در تورات عربى چنان. و يهوديها تورات عبرى را تحريف كردهاند.
اين شخص تا الآن هم شخصيت دارد و موقعى كه ايشان فوت كردند، كليساهاى لندن چراغان كردند و اين را در تاريخ نوشتـند. چون گفتند: اين شخص كه فوت شد جاى او كسى ديگر نيست و تنها شخصى بود كه مىتوانست ما را بكوبد. او در نجف زندگى مىكرد و خيلى هم زاهد بود.
اين را پدرم و ديگران كه او را ديده بودند مىگفتند: (و خودم او را نديدم) يك اطاق كوچك و زاهدمنش و يك زندگى ساده داشت. ولى با اينهمه تمام مكاتب انحرافى را رد كرده است، اعم از مسيحيان، كمونيستها، مجوسيها (زردتشتيان)، يهوديان و آن هم به طور علمى و مناسب روز كه در كتاب (الرحله المدرسيه) وجود دارد.
دانشگاهيهاى بغداد مىگفتند هرگاه در يك مطلب اشكال پيدا مىكردند به نجف مىآمدند و از او مىپرسيدند.
خلاصه اينكه علم، يك چيز آسان نيست. اينكه كسى (جامعالمقدمات) بخواند عالم نمىشود. اتفاقا بعضى افراد (جامعالمقدمات) را هم نمىخوانند و مىگويند مثلا (صرف مير) لازم نيست. (تصريف) هم كتاب مشكلى است و خواندنش لزومى ندارد.
اين دروس را بايد مرتب خواند. از (جامعالمقدمات) بگيريم و تا آخر بخوانيم. و بعد از اينها (علم كلام)، (جغرافيا)، و غير اينها هست. در شرح لمعه موقعى كه به (قبله) مىرسيم، احتياج به جغرافيا داريم و همچنين اگر (علم فلك) را ندانيم، نمىفهميم شرح لمعه چه مىگويد. نويسنده (شرح لمعه) از دانشمندان بسيار عجيب است. يعنى شهيدين: محمد مكى و زينالدين، كه هردو چهارصد يا پانصد سال پيش بودهاند، هردو افراد بسيار فقيه و با كمالى بودند.
خلاصه اينكه به طور كلى اهل علم بودن پنج شرط دارد: ١ ـ علم، ٢ ـ تقوى، ٣ ـ اخلاق، ٤ ـ قلم و زبان، ٥ ـ مصرف كردن نيروها در راه خدا كه نامش (جهاد) است. و ما در گذشته در مورد (علم) صحبت كرديم و در آينده در مورد شرايط ديگر صحبت خواهيم كرد. و صلىالله على محمد و آلهالطاهرين.
خرید آسان و آسوده
سایت های مورد نیاز شما
اگر نیاز به اطلاعات مختلفی دارید به سایتهای زیر رجوع کنید.
۱۳۸۷ خرداد ۱۲, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر