خرید آسان و آسوده

سایت های مورد نیاز شما

اگر نیاز به اطلاعات مختلفی دارید به سایتهای زیر رجوع کنید.

۱۳۸۷ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

گلچینی از کشکول شیخ بهائی(قسمت چهاردهم)

حكاياتى كوتاه و خواندنى
چون ليلى در گذشت ، مجنون به قبيله او آمد و نشانى گور او پرسيد. امّا او را نشان ندادند مجنون خاك هر گور بوييد، و از آن گذشت تا خاك گور ليلى بوييد و آن را شناخت و اين شعر خواند:
مى خواستند كه گور او را از عاشقش پنهان دارند. امّا بوى خاك گور او بر گورش دلالت كرد.
سپس ، آن قدر اين بيت تكرار كرد، تا در گذشت و در كنار ليلى به خاكش سپردند.
حكاياتى كوتاه و خواندنى
زنى باديه نشين ، بر كنار گور پدر ايستاد و گفت : اى پدر! عوض نبودن ترا از خداوند خواهم خواست و در سوگ تو از پيامبر خدا(ص ) پيروى مى كنم . سپس گفت : پروردگارا! بنده تو، تهيدست است ، و بى نياز از آن چه كه در دست بندگان تست و مستمند بدانچه در اختيار تست ، بر تو وارد شد. اى بخشنده ! تو، تنها پروردگارى هستى كه آرزومندان به درگاهش فرود مى آيند و نيازمندان از فضل او بى نياز مى شوند و گناهكاران در وسعت رحمت او آرام مى گيرند. پروردگارا! مهمانخانه رحمت تو، محلّ پذيرايى مهمانان تست و بهشت تو، جايگاه آسايش ‍ آنانست . سپس بگريست و به راه خود رفت .
سخن پيامبر اكرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پيامبران الهى
از امام زين العابدين بن حسين (ع )
چون به بلايى دچار شدى ؛ براى آن صبر كن ! صبرى همچون صبر دور انديشانه بزرگواران . از گرفتارى هاى خود به مردم شكايت مبر! چه ، شكايت پروردگار مهربان خود را به مردم نا مهربان برده اى .
سخن حكيمان و دانشمندان ، مشاهير...
يكى از حكيمان گفته :
در شادى و غم ، احوال خويش را بر نكوهش گر و بيوفا آشكار مكن !. كه ترحّم دوستان تلخست ؛
همچنان كه سرزنش دشمنان .
حكاياتى از عارفان و بزرگان
جنيد را پس مرگ به خواب ديدند و او را پرسيدند كه : پروردگارت با تو چه كرد؟ گفت آن اشارت پريد و عبارات نابود شد و دانش ها از ياد رفت و آن رسم ها به كهنگى گراييد و جز چند ركعت نمازى كه در شب خواندم ، سودمند نيافتاد!
سخن عارفان و پارسايان
(ابراهيم ) خواص گفت : محبت ، محو خواست هاست و سوختن همه صفات و نيازها.
ترجمه اشعار عربى
از يكى از شاعران :
(اى نكوهش گر!) به نكوهش بيفزاى ! و يا از نكوهش باز ايست ! كه مرا آزمندى آرامش نيست . من ، از عشق شكوه نمى كنم . گر چه با من كرده است ، چنانكه كرده است . قدر من در خوارى منست ، كه در عشق به عزت و افتخار رسيده است . آن كه در عشق ، زيبايى ها را گرد آورد، و به كمال برسد، همچون ماهى ست ، كه از روشنى آن ، ماه شب چهاردهم طلوع نمى كند و هربار كه نام او به ميان آيد، تكاپو در شب آغاز مى شود. و بى اميدان از عشق او برمى خيزد و به تكاپو مى افتند.
سخنان مؤلف كتاب (نثر و نظم )
عشق ، جذب دل هاست به نيروى مغناطيس زيبايى و كيفيت اين جذب ، به اندازه ايست كه هيچ بيانى ، توانايى آن را ندارد. و از آن ، به عباراتى تعبير مى شود، كه بيشتر، آن را مى پوشاند. مانند (زيبايى ) كه درك شدنى است ، اما به وصف نمى گنجد و يا همچون (وزن شعر) است .
سخن عارفان و پارسايان
يكى از عرفا چه نيكو گفه است !: كسى كه محبت را توصيف كند، آن را نشناخته است و عبدالله بن اسباط قيروانى كه - خدا او را پاداش نيك دهد! - چه نيكو گفت ! كه : با همه اين اوصاف ، اگر عشق را وصف كردى ، آن را نشناخته اى .
حكايات كوتاه و خواندنى
از (صفدى ) پرسيدند درباره اين سخن قيس (كه مى گويد):
(هنگامى كه نماز مى گزارم ، تو را به ياد مى آورم و (آنگاه ) نمى دانم كه دو ركعت نماز گزارده ام يا هشت ركعت .) و اينك ! مناسبت ميان (دو) و (هشت ) چيست ؟ گفت مثل اين است كه از زيادى خطا و مشغولى انديشه ، ركعت ها را به انگشت مى شمرده . سپس مبهوت شده و ندانسته است كه آيا انگشت هاى بسته را نماز گزارده است ؟ يا انگشت هاى باز را؟ و مى گويم - خداوند، صلاح (صفدى ) را پاداشى نيك دهد! بدين پاسخ زلال كه داده است ، از طبعى كه رقيق تر از سحر حلال است و لطيف تر از خمر آميخته به آب زلال . اگر چه ، مى دانيم كه قيس ، چنين قصدى نداشته است .
حكاياتى از عارفان و بزرگان
سرىّ سقطى گفت : از (رمله ) به سوى (بيت المقدس ) مى رفتم . گذرم به سرزمينى سر سبز افتاد كه در آن آبگيرى بود. نشستم و از گناه خوردم و آب نوشيدم و به خود گفتم اگر در دنيا حلالى خوردم يا نوشيدم . همين بود. ناگاه شنيدم كه هاتفى مى گويد: يا سرىّ! مخارجى كه تو را به اينجا رسانده است ، از كجاست ؟
سخن عارفان و پارسايان
(قثم ) زاهد گفت : راهبى را در بيت المقدس ديدم ، كه مردم بر او گرد آمده اند. به او گفتم : مرا وصيّتى كن ! گفت : همچون مردى باش ! كه از درندگان به وحشت افتاده و خائف و ترسانست . مى ترسد كه اگر غفلت كند، بدرندش يا اگر آرام گيرد، پاره پاره اش كنند. شب او، شب ترسنا كيست ، هر چند كه فريب خوردگان ، در آن آرام گرفته اند و روزش ، روز غم انگيزيست ، هر چند كه بيكارگان در آن ، خوشحالند. سپس بازگشت مرا ترك كرد. به او گفتم . بيش از اين بگوى !
گفت : تشنه به جرعه اى آب قناعت .
ترجمه اشعار عربى
از (ابن العدوى ) درباره كسى كه خلاف عهد كرده است :
و ديروز وعده ديدار دادى و ديدار نكردى و من با خاطرى پراكنده شب را به روز آوردم . مرا دلى ست در اشتياق . و اشكى كه در نسيم ديار دوست مى ريزد و انديشه اى كه (آيا خواهد آمد؟)
سخن حكيمان و دانشمندان ، مشاهير...
شيخ مقتول (سهروردى ) در يكى از مصنفاتش گفت : بدان ! كه تو، به زودى به مكافات كارها و گفتارها و انديشه هايت خواهى رسيد. و بزودى ، صورتى روحانى از هر يك از حركات تو، چه عملى باشد، چه گفتار و چه انديشه اى ، ظاهر خواهد شد. اگر آن حركت ، عقلى بوده است ، به صورت فرشته اى پديد مى آيد، كه در دنيا به همنشينى با او لذت مى برى و در آخرت تو را به نور هدايت ، رهبرى مى كند. و اگر آن حركت ، شهوانى يا غضبانى بوده است ، از آن صورت ، شيطانى پديد آيد كه در زندگى ، به تو آزار مى رساند و در آخرت حجابى مى شود و مانع ملاقات تو با نور پروردگار مى گردد.
حكايتى از عارفان و بزرگان
چون ذوالنون مصرى به اختضار افتاد، او را گفتند: چه خواهى ؟ گفت : خواهم كه پيش از آن كه بميرم ، حتى به يك دم خدا را بشناسم . گفته اند كه ذوالنون از مردم (نوبه ) بود و در سال 245 وفات يافت .
معارف اسلامى
در حديث آمده است كه : در محضر پروردگار صبح و شام نيست .
معارف اسلامى
محدثان گفته اند: منظور از اين كه (علم پروردگار حضورى ست ) و همانند دانش ما، به گذشت و حال و آينده متصف نيست ، ايشان آن را به ريسمانى تشبيه كرده اند، كه هر تكه از آن ، به رنگى ست و كسى آن را از پيش چشم مورى بگذراند. در اين صورت ، مور، به سبب ضعف بينايى ، هر دم رنگى مى بيند، كه مى گذرد و رنگ ديگرى به جاى آن مى آيد. بدين سان ، براى او، گذشته و حال و آينده اى پديد مى آيد. بر خلاف كسى كه ريسمان در دست اوست . پروردگار كه مثل اعلاى دانايى است ، همانند آن كسى است كه ريسمان در دست اوست و دانش ما، همانند دانش مور است

هیچ نظری موجود نیست:

لینک باکس

اگر نیاز به شغل مناسب دارید برای یکبار هم که شده کلیک کنید، ضرر نخواهید کرد.