خرید آسان و آسوده

سایت های مورد نیاز شما

اگر نیاز به اطلاعات مختلفی دارید به سایتهای زیر رجوع کنید.

۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

نگاهي درون ديني به مسئله برنامه ريزي مديريتي(قسمت چهارم)

يك‌دور بسته‌اي‌در اين‌كشور وجود دارد. آن‌دور بسته‌هم‌اين‌است‌كه‌جامعة‌ما به‌عنوان‌يك‌حكومت‌صادق‌به‌شدت‌با علايق‌و گرايشات‌و نيازهاي‌مردم‌كار دارد. اگر مردم‌تحت‌تأثير نهادهاي‌فرهنگي‌خودي‌باشند اين‌خواست‌در چارچوب‌تفكر خودي‌و ديني‌يك‌شكل‌منطقي‌به‌خودش‌مي‌گيرد. يعني‌هر چه‌رضايت‌مردم‌بيشتر جلب‌شود، ازموفقيت‌بيشتري‌برخوردار است. منطقي‌اين‌است‌كه‌نهادهاي‌فرهنگي‌اصيل‌اسلامي‌خواسته‌هاي‌مردم‌را جهت‌بدهند. ماهواره، مجلات‌تكنولوژي‌غرب، كالا و خدماتي‌كه‌امروز وارد كشور مي‌شود تقاضاي‌مادي‌مردم‌را فراتر و زودتر از تقاضاهاي‌معنوي‌و روحي‌و فكري‌شان‌حركت‌مي‌دهد. دريك‌چنين‌فرآيندي، فرهنگ‌در نوبت‌آخر است. نسل‌جوان‌ما بايد طبقه‌بندي‌و هدايت‌شوند. اگر به‌خواسته‌هاي‌مردم‌توجه‌نشود جمهوري‌اسلامي‌شكننده‌و ضربه‌پذير مي‌شود. فرصت‌ما محدود است. ما نيازمند نظريه‌پرداز هستيم‌كه‌چگونه‌اين‌مختصر منابعي‌كه‌دولت‌مي‌تواند در حوزة‌فرهنگ‌هزينه‌كند از كارهاي‌كم‌بازده‌به‌كارهاي‌پربازده‌اشتعال‌بدهيم. يك‌كاري‌كه‌مي‌توان‌كرد اين‌است‌كه‌اين‌مختصر منابع‌را به‌نحوي‌تبديل‌به‌پيامي‌به‌پدران‌و مادران‌و به‌خود جوانان‌كنيم‌كه‌متوجه‌شوند همانطور كه‌جوانشان‌نيازمند كت‌و شلوار، كفش، لباس‌و غذاي‌مناسب‌است‌همانقدر هم‌جامعه‌نيازمند انسان‌متدين‌و باسواد و تحصيلكرده‌است. يعني‌خانواده‌ها در جست‌وجوي‌يك‌جوان‌تحصيلكرده‌باشند كه‌روان‌شناسي‌رشد خوانده‌باشد، ديدگاه‌مذهبي‌داشته‌باشد و اين‌حركت‌را در بخش‌خصوصي‌ساماندهي‌كنند. در درون‌محلات، خانواده‌ها پول‌بدهند براي‌اين‌كه‌يك‌انسان‌آگاهي‌بيست‌جوان‌محله‌را به‌كوه‌ببرد و برگرداند. اين‌يك‌راهبرد است. بايد نهادهاي‌درون‌بخش‌خصوصي‌هدايت‌و كنترل‌و آموزش‌و ارزيابي‌شوند. يعني‌مرتباً‌تجربه‌در اختيارشان‌گذاشته‌شود و آنها ساماندهي‌شوند.

نكته‌ديگر اين‌كه، در طول‌تاريخ، نهادهاي‌مختلف‌كار مردمي‌مي‌كرده‌اند، از روضه‌خواني‌هاي‌خانگي‌تا روضه‌خوانيهاي‌بزرگ. به‌دليل‌عدم‌توجه‌آن‌نهادها يكي‌پس‌از ديگري‌تعطيل‌شد. بايد بخشي‌از هزينة‌دولت‌براي‌توسعه‌حوزه‌ها مصرف‌شود. حال‌مي‌گوييم‌راهبرد چيست؟ يك‌دگرگوني‌در نگرش‌و شيوة‌انجام‌فعاليتهاي‌فرهنگي‌و تغييرات‌اساسي‌در حوزة‌فرهنگي‌است. در موضع‌حوزة‌نظريه‌پردازي‌فرهنگي‌فرصت‌كوتاه‌است‌و دولت‌در حال‌يك‌دگرگوني‌است‌كه‌به‌دليل‌ناپيدا بودن‌فعاليتهاي‌فرهنگي‌و افزايش‌خواسته‌هاي‌مردم‌نمي‌تواند گام‌بلندي‌براي‌اقتصاد فرهنگ‌بردارد. امروز در نهاد برنامه‌ريزي‌كشور، چه‌رئيس‌سازمان‌برنامه‌و بودجه، چه‌ساير معاونين‌و حتي‌در اقتصاد، همانطور كه‌نرخ‌تورم‌ماهانه‌اندازه‌گيري‌مي‌شود، با سرعت‌تلاش‌مي‌شود كه‌بعضي‌از پديده‌هاي‌مهم‌فرهنگي‌كه‌با بود و نبود ما سر و كار دارد تبديل‌به‌شاخص‌شود. طبيعتاً‌وقتي‌قرار است‌راهبرد مشخص‌شود بايد كارشناسان‌سازمان‌برنامه‌و بودجه‌هم‌باشند تا پاسخ‌سوالات‌داده‌شود. اگر در جست‌وجوي‌راهبردي‌براي‌برنامه‌ريزي‌هستيم‌يك‌سؤ‌ال‌هم‌مطرح‌است. فاصله‌طبقاتي‌در جامعه‌اسلامي‌تا چه‌حدي‌مي‌تواند روي‌فرهنگ‌عمومي‌تأثير بگذارد؟ تعريفي‌كه‌از عدالت‌مي‌شود اين‌كلمه‌در آموزش‌و پرورش، اقتصاد، حوزه‌فرهنگ‌در عملكرد روحانيون‌مفهومش‌چيست؟ بطور كلي‌مفهوم‌عدالت‌را تقسيم‌مساوي‌امكانات‌مي‌گيريم، ولي‌در عمل‌مي‌گوييم‌چون‌فرهنگ‌اولويت‌دارد اول‌منابع‌را به‌فرهنگ‌اختصاص‌بدهيم. اما اين‌حرف‌را با حرف‌قبلي‌چطور مي‌توان‌جمع‌نكرد؟ همانطور كه‌ما كلمة‌توسعه، امنيت، آزادي‌و عدالت‌را متناسب‌با جامعة‌خودمان‌تعريف‌نكرديم. در سخنرانيها هم‌تكرار مي‌كنيم‌و انتظاري‌ايجاد مي‌نماييم‌و كسي‌هم‌نيست‌كه‌اين‌انتظار را جواب‌بدهد. فرمان‌حضرت‌علي(ع) به‌ابوذر را به‌دانش‌آموزان‌در مدارس‌درس‌مي‌دهند. يك‌فضاي‌خاصي‌را در ذهن‌بچه‌ها به‌وجود مي‌آوريم‌و دانش‌آموز نمي‌تواند بين‌آنچه‌كه‌آموزش‌ديده‌و وضعيت‌موجود هماهنگي‌ايجاد كند. صاحبنظران‌فرهنگي‌مي‌خواهند كار فرهنگي‌بكنند. اقتصاددانان‌مي‌خواهند اقتصاد را درست‌كنند. سياستمداران‌هم‌مي‌خواهند كار سياسي‌بكنند. ذهنيت‌فرهنگي‌در همة‌حوزه‌هاي‌اقتصاد و سياست‌و فعاليتهاي‌اجتماعي‌و امنيتي‌بايد نظريه‌پرداز باشد. فاصله‌طبقاتي‌تا يك‌اندازه‌اي‌اجتناب‌ناپذير است‌و اگر از آن‌اندازه‌بالاتر رفت، آسيب‌ايجاد مي‌كند.
در فرآيند توليد اقتصادي‌تا يك‌جايي‌مي‌توان‌از انسان‌با اضافه‌كاري‌كار كشيد. اين‌تئوري‌مديريت‌كره‌اي‌و ژاپني‌است. مي‌توان‌در كارخانه‌ها با عشق‌و ايمان‌نيروي‌كار ساخت؛ به‌شرطي‌كه‌زندگي‌آنها تأمين‌شود. بايد فرهنگ‌در همة‌بخش‌ها حضور داشته‌باشد. اگر فرهنگ‌حرف‌اول‌را بزند اين‌اتفاقها نمي‌افتد.

نگاهي درون ديني به مسئله برنامه ريزي مديريتي(قسمت سوم)

اما راه‌حل‌هايي‌كه‌مي‌شود مطرح‌كرد چيست؟ ساليانه‌1300 يا 1400 ميليارد ر پيدا كند، يعني‌اقتصاد بايد سالي‌000/850 شغل‌جديد ايجاد كند. اين‌نياز در شرايطي‌است‌كه‌قدرت‌خريد ما از محل‌درآمدهاي‌نفتي‌فوق‌العاده‌كاهش‌پيدا كرده‌است‌و قيمت‌نفت‌پايين‌آمده‌و مصرف‌داخلي‌هم‌افزايش‌پيدا كرده‌است. در واقع‌آنچه‌كه‌توليد قيمت‌نفت‌هم‌بالا برود، چيزي‌براي‌فروش‌نيست، چون‌يك‌مجموعة‌كارمندي‌چهار ميليوني‌بزرگ‌است‌كه‌فوق‌العاده‌پرهزينه‌است‌و اگر تغييراتي‌در ساختار دولت‌ايجاد نشود و روند گذشته‌بخواهد ادامه‌پيدا كند و قدرت‌خريد كارمند دولت‌حفظ‌شود، تورم‌سنگين‌35% را اقتصاد دولتي‌ايجاد مي‌كند و وقتي‌تورم‌بالا مي‌رود اقتصاد نمي‌تواند صادرات‌خود را توسعه‌دهد، چون‌كالاها قابل‌رقابت‌نيست. در چنين‌شرايطي، علاوه‌بر مشكل‌بيكاري‌و جوان‌بودن‌ظرف‌يك‌يا دو سال‌آينده‌ماهواره‌ها بر اين‌كشور استوار خواهد شد و جوانان‌ما به‌راحتي‌به‌شبكه‌هاي‌تلويزيوني‌دسترسي‌پيدا خواهند كرد. به‌مسكن‌و اشتغال‌نياز دارند كه‌اقتصاد ما نمي‌تواند پاسخگو باشد. در يك‌چنين‌وضعيتي‌آنچه‌خطر است‌اين‌است‌كه‌دشمن‌اين‌سوال‌را در ذهن‌جوانان‌ما ايجاد كند كه‌علت‌اين‌كه‌شما به‌خواسته‌هايتان‌نمي‌رسيد، اين‌است‌كه‌اينها مديريت‌بلد نيستند. آيا در بن‌بست‌كامل‌قرار نگرفته‌ايم؟ اما هرگز چنين‌نيست. ما كشوري‌هستيم‌با انواع‌و اقسام‌منابع، ولي‌همدلي، افزايش‌آگاهي‌و برقراري‌پيوندها كم‌شده‌است. اقتصاددانان‌فرهنگ‌بفهمند و فرهنگ‌اقتصاد بفهمد و مشكلات‌سياسي‌جامعه‌را درك‌كنند هر سه‌دلشان‌براي‌مفهومي‌به‌نام‌تداوم‌انقلاب‌اسلامي‌بطپد؛ اين‌فقط‌فهرستي‌از دغدغه‌ها و چالش‌ها است.

اما راه‌حل‌هايي‌كه‌مي‌شود مطرح‌كرد چيست؟ ساليانه‌1300 يا 1400 تومان‌اعتبار آموزش‌و پرورش‌است‌كه‌به‌نام‌فعاليتهاي‌فرهنگي‌- آموزشي‌هزينه‌مي‌شود، ولي‌مشكلاتي‌در عملكرد فرهنگي‌آموزش‌و پرورش‌وجود دارد. 70 ميليارد تومان‌اعتبار ساليانه‌صدا وسيما است‌كه‌عنوان‌دانشگاه‌عمومي‌و احياگر فرهنگ‌اسلامي‌است. سالي‌140 ميليارد تومان‌اعتبار به‌آموزش‌عالي‌داده‌مي‌شود كه‌بخشي‌از آن‌تخصيص‌به‌فعاليت‌فرهنگي‌دارد و معادل‌همين‌مبلغ‌را دانشگاه‌آزاد اسلامي‌به‌خودش‌اختصاص‌داده‌است. در اين‌ميان‌بايد نهادي‌بطور مستمر روند فعاليتهاي‌اين‌نهادها و دستگاههاي‌مردمي‌و دولتي‌و غيردولتي‌را هدايت‌كند و بهره‌وري‌و بازتاب‌فرهنگي‌فعاليتهاي‌اين‌دستگاهها را بهبود ببخشد. خلأ وجود اين‌نهاد مهم‌احساس‌مي‌شود. شوراي‌عالي‌انقلاب‌فرهنگي‌به‌سياستگذاري‌فرهنگي‌مي‌پردازد. اما اين‌سياستها بايد در يك‌جايي‌به‌خط‌مشي‌هاي‌اجرايي‌تبديل‌شود و به‌نهادهاي‌اصلي‌فرهنگ‌ساز ابلاغ‌شود و برنامه‌اجرايي‌نهادهاي‌اصلي‌فرهنگ‌ساز در بخش‌دولتي‌و غير دولتي‌را درخواست‌كند. درهمة‌اين‌فعاليتها، پژوهش‌و تحقيق‌و دعوت‌از صاحبنظران‌براي‌ارزيابي‌علمي‌اين‌فعاليتها ضروري‌و اجتناب‌ناپذير است. به‌نظر مي‌رسد كه‌وزارت‌فرهنگ‌و ارشاد اسلامي‌مي‌تواند اين‌نقش‌را اجرا كند. اما بخش‌اعظمي‌از نهادهاي‌فرهنگي‌خارج‌از تشكيلات‌دولت‌مثل‌حوزه‌هاي‌علميه، نطق‌هاي‌نمايندگان‌مجلس، ارتباط‌نمايندگان‌مجلس‌با مردم، سفرهاي‌شخصيت‌ها، قانونگذاري‌ها و اجراي‌قانون‌در قوة‌قضاييه، خطبه‌هاي‌نماز جمعه‌و بسياري‌از اين‌فعاليتها وجود دارد كه‌در تحولات‌فرهنگ‌عمومي‌نقش‌دارند. اما جايي‌نيست‌كه‌اين‌نوع‌ارتباطات‌را از جهت‌مثبت‌و منفي‌ارزيابي‌كند و بازخورد آن‌را به‌عاملينش‌منتقل‌نمايد. جايي‌نيست‌كه‌در خصوص‌ارتباط‌فرماندار و ارتباطات‌استاندار و از اين‌قبيل‌تحقيق‌و مطالعه‌كند. مجموعه‌اتفاقاتي‌كه‌در فرهنگ‌عمومي‌جامعه‌تغيير به‌وجود مي‌آورد، زياد است. چه‌كسي‌مسؤ‌ول‌فرهنگ‌عمومي‌جامعه‌است؟ ممكن‌است‌سازمان‌برنامه‌و بودجه‌همانطور كه‌روي‌شاخص‌هاي‌عمدة‌اقتصادي‌حساسيت‌نشان‌مي‌دهد و نرخ‌تورم‌را اندازه‌گيري‌و اعلام‌مي‌كند و توليد ناخالص‌ملي‌را اندازه‌گيري‌و اعلام‌مي‌كند، مسؤ‌ول‌است‌كه‌تحولات‌فرهنگ‌عمومي‌كشور را اندازه‌گيري‌كند و عوامل‌موثر در اين‌تحولات‌را شناسايي‌نمايد و متناسب‌با آن‌تخصيص‌منابع‌بدهد؛ اين‌هم‌يك‌تقسيم‌كاري‌است.

نگاهي درون ديني به مسئله برنامه ريزي مديريتي(قسمت دوم)

و اما با نگاه اجمالي به درون دين و آيات و روايات، فوايد و محاسن برنامه ريزي کاملاهويداست. امام علي(ع) در اين باره مي فرمايد: التلطف في الحيله اجدي من الوسيله(4)؛ ظرافت و دقت در برنامه ريزي بهتر از امکانات است و همچنين آن حضرت در باب اهميت برنامه ريزي مي فرمايد: امارات الدول انشاءالحيل(5)؛ آباداني دولت ها به تحقق برنامه ريزي و چاره انديشي آنهاست. پيامبر(ص) نيز به ابن مسعود توصيه مي کند که اذا عملت حملافاعمل بعلم و عقل و اياک ان تعمل عملابغير تدبير وعلم فانه جل جلاله بقول ولاتکونوا کالتي نقضت غزلها من بعد قوه انکاثا(6)؛ هرگاه کاري را انجام دادي، از روي علم و عقل انجام بده و از عمل بدون تدبير و علم دوري کن که خداوند جل جلاله مي فرمايد: همانند کسي نباشيد که بافته اش را بعد از اينکه محکم گردانيد از روي جهل باز مي کند. امام علي(ع) مي فرمايد: وامض لکل يوم عمله فان لکل يوم مافيه(7)؛ يعني در هر روز کار همان روز را انجام بده؛ زيرا هر روز کار مخصوص خود را دارد و همچنين حضرت در توصيف عاقل مي فرمايد: هوالذي يضع الشيء مواضعه(8)؛ او کسي است که هر چيزي را در جاي خودش مي گذارد.
3- فوايد برنامه ريزي از زبان پيشوايان دين:
3-:1 ممانعت از شتابزدگي: امام علي(ع) مي فرمايد: و اياک و العجله بالامور قبل اوانها اوالتساقط فيها عند امکانها، او اللجاجه فيها اذا تنکرت او الوهن عنها اذا استوضحت فضع کل امر موضعه و اوقع کل عمل موقعه؛از شتابزدگي در امور قبل از رسيدن وقت آنها يا غرق شدن در آنها هنگام امکانشان يا لجاجت در آنها هنگامي که پيچيده شدند و يا سستي در آنها هنگامي که روشن شدند بپرهيز؛ پس هر چيزي را درجاي خويش قرار ده و هر امري را به وقت خود انجام ده.
3-:2 درمان مشکلات و سختي ها: امام علي(ع) مي فرمايد: من قعد عن حيله اقامته الشدائد؛(9) کسي که چاره جويي و برنامه ريزي را رها کند، گرفتار شدايد مي شود.
سر گرفتار شدن به شدايد اين است که شخص بدون برنامه ريزي هيچ گاه به مشکلات و گرفتاري هاي کار در آينده توجه نمي کند و زماني پشيمان مي گردد که مشکلات او را احاطه کرده و فرصت از دست رفته است.
3-:3 سرعت و کندي مناسب: امام علي(ع) در بيان ويژگي مالک اشتر مي فرمايد: فانه ممن لايخاف وهنه ولاسقطته ولابطوه عما الاسراع اليه احزم و الااسراعه الي ما البطءعنه مثل؛ مالک اشتر کسي است که بيم نمي رود سستي به خرج دهد، يا لغزشي پيدا کند و يا در جايي که سرعت گرفتن شايسته است، کندي نمايد و يا جايي که کندي سزاوارتر است، سرعت گيرد.
3-4: پيشگيري مانع از پشيماني: امير مومنان در اين باره مي فرمايد: التدبير قبل العمل يومنک من الندم؛(10) آينده نگري قبل از شروع کار تو را از پشيماني ايمن مي سازد. عمده ندامت ها و پشيماني ها در کارهاي سازماني و اداري،زاييده بي برنامگي مديريت هاست.


حبت‌كردن‌درباره‌شود و از طرفي‌ضروري‌است‌از ابتدا مشخص‌شود در جست‌وجوي‌حل‌چه‌مشكلي‌بايد بود. در راستاي‌اين‌فكر، تصويري‌از چشم‌انداز آينده‌نشان‌مي‌دهد چند بحران‌را روي‌همديگر منطبق‌خواهد كرد و فرصت‌زيادي‌براي‌مجادله‌و بحث‌نيست‌و با سرعت‌بايد راهبرد و راهكارهايي‌را براي‌نجات‌مصالح‌فرهنگي‌جامعه‌پيدا كرد. دهه‌اي‌كه‌در پيش‌است‌به‌دليل‌ماهيت‌هرم‌سني‌جامعه‌اوج‌حضور جوانان‌15-29 ساله‌است. متأسفانه‌در اين‌دهه‌بيكاري‌وسيعي‌در جامعه‌را بايد تحمل‌نمود. محاسباتي‌كه‌در نهاد برنامه‌ريزي‌كشور يعني‌سازمان‌برنامه‌و بودجه‌انجام‌گرفته‌است‌در طي‌ده‌سال‌گذشته‌نشان‌مي‌دهد هر سال‌000/350 شغل‌جديد ايجاد شده‌است. اگر با همين‌نرخ‌بيكاري‌دهة‌آينده‌پشت‌سرگذاشته‌شود عدد 000/350 هزار شغل‌به‌000/850 فرهنگ‌غني‌گذشته‌ايران، بدون‌اين‌كه‌براي‌احياي‌فرهنگ‌گذشته‌راههايي‌داشته‌باشد، غير ممكن‌است. براي‌احياي‌فرهنگ‌غني‌گذشته‌يك‌سلسله‌ويژگيهايي‌لازم‌است. فهرست‌ويژگيهاي‌مورد نظر اشاره‌مي‌شود. وقتي‌در حيطة‌فرهنگي، كتابخانه‌يا مركز هنري‌ايجاد مي‌شود شرايطي‌لازم‌دارد. اگر قرار باشد در حوزة‌فرهنگي‌مثلاً‌منطقة‌گلپايگان‌يا كرمانشاه‌معضلات‌فرهنگ‌عمومي‌شناسايي‌شود لوازمي‌احتياج‌است. اگر كسي‌بخواهد نظريه‌پردازي‌فرهنگي‌بكند ناچار است‌از اقتصاد، مسايل‌سياسي‌جامعه، از مسايل‌بين‌المللي‌مسايل‌فرهنگي‌اطلاعاتي‌داشته‌باشد. براي‌اين‌كه‌اين‌درك‌اتفاق‌بيفتد بايد به‌گونه‌اي‌عمل‌و سياستگذاري‌شود كه‌اقتصاددانان‌و سياستمداران‌بطور منفك‌از هم‌عمل‌نكنند. بنابراين، براي‌حل‌معضلات‌فرهنگي‌بايد از تخصص‌هاي‌مختلف‌استفاده‌هزار شغل‌بايد تغييميليارد تومان‌اعتبار آموزش‌و پرورش‌است‌كه‌به‌نام‌فعاليتهاي‌فرهنگي‌- آموزشي‌هزينه‌مي‌شود، ولي‌مشكلاتي‌در عملكرد فرهنگي‌آموزش‌و پرورش‌وجود دارد. 70 ميليارد تومان‌اعتبار ساليانه‌صدا وسيما است‌كه‌عنوان‌دانشگاه‌عمومي‌و احياگر فرهنگ‌اسلامي‌است. سالي‌140 ميليارد تومان‌اعتبار به‌آموزش‌عالي‌داده‌مي‌شود كه‌بخشي‌از آن‌تخصيص‌به‌فعاليت‌فرهنگي‌دارددغه‌ها و چالش‌ها است.

نگاهي درون ديني به مسئله برنامه ريزي مديريتي(قسمت اول)

ماهيت برنامه ريزي: برنامه ريزي )planning-programming( که به دو بخش برنامه اي درازمدت )strategicplaning( و ميان مدت )programming-medium( تقسيم مي شود، از مهمترين ابزار و ارکان مديريت و جزء ضرورت هاي مسير رشد آدمي است و فرد و سازمان براي رسيدن به اهداف خويش به برنامه ريزي دقيق نيازمندند، خصوصا با توجه به عدم اطمينان ناشي از تغييرات محيطي، ضرورت برنامه ريزي را بيشتر نشان مي دهد. واژه برنامه در اصطلاح برنامه ريزي به معناي راه و روشي است که از نظر زماني به آينده متکي باشد و براي برنامه ريزي نيز تعاريف متعددي ارائه شده است:
الف) تدوين و تعيين فعاليت هايي که بايد در محدوده راهها و در چارچوب روشهاي مشخص شده انجام پذيرد.
ب) انتخاب راه و روشي مناسب براي بهتر رسيدن به هدف.(1)
ج) تعيين هدف، يافتن و ساختن راه و وصول به آن.
د) تصميم گيري در انتخاب کارهايي که بايد انجام گيرند.
هـ) تجسم و طراحي وضعيت مطلوب در آينده و يافتن و ساختن راهها و وسايل رسيدن به آن.
و) طراحي عملياتي که شي يا موضوعي را بر مبناي شيوه اي که از پيش تعريف شده است، تغيير بدهد.(2)
ي) نقشه کشيدن براي آينده. در اين تعريف نقشه کشيدن جدا از هدف نيست، بلکه هدف جزئي از برنامه است.(3)
برنامه ريزي در يک تعريف کلي عبارت است از تلاش ذهني قبل از فعاليت فيزيکي براي رسيدن به اهداف سازماني.
2- محاسن و فوايد برنامه ريزي: برنامه ريزي از اهميت والايي برخوردار است؛ حتي جابه جا کردن و اداره صوري و مادي يک منزل هم به برنامه ريزي نيازمند است، چه رسد به سازمان هاي عريض و طويل. اگر بخواهيم ارکان مديريت را در محورهاي برنامه ريزي،سازماندهي، کنترل، هدايت و سرپرستي يا رهبري، تصميم گيري، بسيج منابع و امکانات وغير اينها شناسايي کنيم، برنامه ريزي شالوده مديريت را تشکيل مي دهد و در راس هرم آن جاي دارد؛ زيرا تا زماني که برنامه ريزي تحقق نيابد، تصميم گيري، سازماندهي، هدايت، کنترل و ساير ارکان مديريت جايگاه خود را نمي يابند. عقل و تجربه ديني نکات ذيل را به عنوان فوايد و ثمره هاي برنامه ريزي مي شمارند:
الف) نظم و انسجام بخشيدن به فعاليت ها؛
ب) موثرترين عامل پيشرفت در مديريت هاي پيچيده؛
ج) برنامه ريزي، تحقق بخشيدن به اهداف سازمان؛
د) انتخاب برنامه مناسب؛
ه) درمان کسالت و افزايش روحيه کارکنان.

متخصصان برنامه ريزي مي‏گويند

نگرش انسان نسبت به آينده بايد از زاويه سه افق صورت گيرد: افق باز؛ افق دور و افق روشن.
افق باز: افق باز ضامن مانورِ فكري آدمي نسبت به مصالح و مسائل پيراموني و يكي از عوامل دوري آدمي از انديشه‏هاي محدود و برنامه‏هاي جزئي نگري است. هر انساني كه از افق باز بهره‏مند است، در برابر معادلات زندگي، به صورت خطي نمي‏انديشد؛ بلكه نگرش او حالت شبكه‏اي و گسترده دارد و راه‏حل‏هاي مختلف را فقط از زاويه يك راه نمي‏بيند و به اصطلاح پژوهش‏گران، به ورطه تك سبب بيني نمي‏افتد، لذا راه‏هاي مختلف را آزمايش مي‏كند. افق باز روش مؤثري در نگرش است و در همه فعاليت‏هاي هدفمند به كار مي‏آيد.
افق دور:يكي از خصلت‏هاي ممتاز انسان، خصلت دور انديشي (Proridence) است. افق دور در نگاه و نگرش آدمي، ضامن شفاف شدن ابهامات آينده است و تصميمات آتي را رقم مي‏زند. افراد دور انديش در مقايسه با ديگران، تصويري شفاف‏تر در مسائل، رفتارها، عكس العمل، رويدادها و اتّفاقات دارند.
افق روشن:بهره مندي انسان از زاويه روشن و كم ابهام، با استفاده از دو افق قبلي ميسّر است. افق روشن محصول دو افق دور و باز است. افقِ روشن، ميوه انسان در اصل برنامه ريزي بهينه و كارآمد براي آينده در حال اتّفاق است.
محصول اين سه افق، بحث شناخت (Recognition) است. بنابر اين سه افق، اساس برنامه ريزي عبارت است از:
1. خودشناسي.
2. جهت بخشي فعاليت‏ها.
3. بهبود كيفيت زندگي در ظرف زمان.
تا شناخت موجود نباشد، ضمانتي براي آينده وجود ندارد.
مي‏توان آينده را به زمان حال منتقل نمود، يعني مي‏توان زمينه ساختن پله‏هاي آينده را در زمان حال بررسي نمود و آن‏ها را شكل داد.
تعداد بسيار اندكي از مردم وقت كافي در اختيار دارند. همه از كمبود وقت مي‏نالند. طبق تخمين‏ها و برآوردهاي انجام شده، حدود 30 الي 40 درصد توان انسان‏ها به كار گرفته مي‏شود و محاسبات نشان مي‏دهد كه افراد 60% از زندگي كاري خود را هدر مي‏دهند. بيشتر وقت‏ها، انرژي‏ها، توانايي‏ها و استعدادها به هدر مي‏روند، چون شناخت كافي وجود ندارد، هدف‏ها روشن نيست و برنامه ريزي‏ها و اولويت گذاري‏ها دقيق نمي‏باشد.
عمر ما محدود است. ما يك‏بار فرصت زندگي كردن داريم. امروزه طبق محاسبات انجام شده، يك انسان با اميد به زندگي طولاني، حداكثر 200/0 ساعت از زمان را، به عنوان وقت قابل استفاده، در اختيار دارد.

دو چهره حادثه كربلا

دو چهره حادثه كربلا
برگرفته از کتاب حماسه حسینی استاد شهید علامه مرتضی مطهری (ره)
زندگی بشر مجموعه‏ای از تاريكی و روشنائی ، زشتی و زيبائی ، شر و خير
است . آنچه فرشتگان ديدند جنبه تاريك فرزند آدم بود و آنچه خداوند
اشاره كرد قسمتهای روشن آن بود كه بر قسمتهای تاريك بسی ترجيح دارد .
حادثه كربلا دارای دو ورق است : ورق سياه و ورق سفيد . از لحاظ ورق‏
سياه يك داستان جنائی است ، داستانی خيلی تاريك و وحشتناك ، و ما
بعدا در حدود بيست مظهر از بيرحمی و قساوت و دنائت و نامردمی [ را كه‏
در اين حادثه انجام شده ] نشان خواهيم داد . از اين جنبه در اين داستان‏
حد اكثر بيرحمی و قساوت و سبعيت ديده می‏شود .
از لحاظ ورق سفيد ، يك داستان ملكوتی است ، يك حماسه انسانی است ،
مظهر آدميت و عظمت و صفا و بزرگی و فداكاری است .
از لحاظ اول نام اين قضيه فاجعه است و از لحاظ دوم قيام مقدس . از
لحاظ اول قهرمان داستان شمر است و ابن زياد و حرمله و عمر سعد و . . . و
از لحاظ دوم قهرمان داستان امام حسين است و ابی الفضل و علی الاكبر و
امثال حبيب ابن مظهر ، و زينب و ام كلثوم و ام وهب و امثال اينها . از
لحاظ اول اين داستان ارزش آنرا ندارد كه بعد از هزار و سيصد و بيست و
اند سال ، با اين عظمت ، خاطره و ذكرايش تجديد بشود ، وقتها و پولها و
اشكها و تأثرها و احساسات صرف آن بشود ، نه از آن جهت كه از داستان‏
جنائی نمی‏توان استفاده كرد ( زيرا جنبه‏های منفی زندگی بشر نيز ممكن است‏
آموزنده باشد . از لقمان پرسيدند ادب از كه آموختی ؟ گفت : از بی ادبان‏
) و نه از آن جنبه كه اين داستان از جنبه جنائی چندان مهم نيست يا چندان‏
آموزنده نيست .
امام حسين بعد از پنجاه سال از وفات پيغمبر به دست مردمی مسلمان بلكه‏
شيعه معمای بسيار قابل توجهی است . بلكه از آن نظر جنبه جنائی قضيه‏
ارزش اينهمه بزرگداشت ندارد كه داستان جنائی در هر شكل و قيافه زياد
است ، در قرون قديم ، قرون وسطی ، قرون جديد ، قرون معاصر زياد بوده و
هست . در حدود بيست سال پيش يعنی در حدود سالهای 1940 ميلادی بود كه‏
بمبی بر شهری فرود آمد و شصت هزار نفر صغير و كبير و بيگناه تلف شد .
در شرق و غرب عالم داستان جنائی زياد واقع شده و می‏شود ، و [ مثلا ]
نادريك قهرمان جنائی است . همچنين ابو مسلم ، با بك خرم دين . جنگهای‏
صليبی ، جنگهای اندلس مظهرهای بزرگی از جنايت بشرند .
اين داستان از نظر دوم يعنی از لحاظ ورق سفيدی كه دارد اينهمه ارزش را
پيدا كرده است . از اين جهت است كه كم نظير بلكه بی نظير است ، زيرا
در دنيا افضل از امام حسين بوده است اما صحنه‏ای مثل صحنه امام حسين برای‏
آنها پيش نيامد . امام حسين رسما اصحاب و اهل بيت خود را بهترين‏
اصحاب و بهترين اهل بيت می‏شمارد .
لهذا بايد جنبه روشن و نورانی اين داستان از آن جنبه كه اين داستان‏
مصداق « انی اعلم ما لا تعلمون »است نه از آن جنبه كه مصداق « من يفسد
فيها و يسفك الدماء »است ، از آن جنبه كه حسين و زينب قهرمان‏
داستانند نه از آن جنبه كه عمر سعد و شمر قهرمان داستانند.

برنامه ريزي فرصت‏ها

براي طراحي برنامه مناسب جهت استفاده از فرصت‏ها، لازم است كه هر فرد شبانه روز خود را به سه بخش تقسيم نمايد:
بخش اول: صبح تا ظهر
بخش دوم: بعد از ظهر
بخش سوم: شب‏
بايد هر كدام از اين بخش‏ها را دو قسمت كرد و هر قسمت را به فعاليت‏هاي دو ساعته تقسيم كرد.
بهتر است فعاليت‏هاي علمي، اجرايي، شغلي و تفريحي خود را در قالب اين زمان‏ها تعريف كنيم و هر قسمت را بين يك الي يك‏ونيم ساعت و حداكثر تمام شش قسمت را در 9 ساعت تقسيم نماييم. افراد شاغل يا در حال تحصيل ممكن است كل صبح يا بعد از ظهر يا صبح و بخشي از بعد از ظهر را به شغل و تحصيل خود اختصاص دهند. آن‏ها روي وقت باقيمانده مي‏توانند برنامه ريزي نمايند.
با اين تقسيم بندي، در هر هفته ما مي‏توانيم 42 قالب زمان را احياء كنيم و فعاليت‏هاي خود را در قالب آن تعريف كنيم و اگر اين قالب‏ها يك ساعتي باشند، باز هم در هر شبانه روز 18 ساعت از 24 ساعت آزاد خواهد ماند؛ يعني با احتساب اين‏كه 2 ساعت صبح، 2 ساعت عصر و 2 ساعت شب را براي فعاليت‏هاي علمي، پژوهشي و... خارج كرده باشيم، باقيمانده هر روز 18 ساعت و در هفته 126 ساعت آزاد خواهد ماند. لذا مي‏بينيم كه در هفته، چقدر ما زمان را قرباني و فدا كرده‏ايم. و اين يعني : ذبح زمان!!!! يعني : نابودي فرصت‏ها؟؟؟
سرمايه عمر آسان به كف نيامده است، كه آسان از دست رود. برنامه ريزي كمك مي‏كند كه به فعاليت‏هاي خويش، نظام يافته بنگريم و اين نكته را مد نظر داشته باشيم كه:
(زمان در عصر ما، ساعت‏ها و روزها و هفته‏ها نيست؛ بلكه زمان، با دقيقه و ثانيه و لحظه مورد بحث و بررسي قرار گرفته و فعاليت‏ها در قالب آن تعريف مي‏شوند) .
يك جوانِ پشت كنكوري رشته رياضي سؤال‏هاي متعددي از من پرسيد. از او سؤال كردم: چند وقت ديگر به كنكور باقي‏مانده است؟ او پاسخ داد: 75 روز، يعني 1700 ساعت كه با ساعت‏هاي باقيمانده امروز تا شب كه 11 ساعت است، مي‏شود 1711 ساعت.
ضمن تشويق، به نگرش او آفرين گفتم و اضافه كردم: انشاءا... از اين به بعد، زمان را در قالب دقيقه و ثانيه ببين و بنگر چه فرصت‏هايي‏داري و چه فرصت‏هايي را هر روز ما از بين مي‏بريم.

بايد در (امروز) ، فرداها را ديد و ماه‏هاي بعد را به تصوير كشيد، حتّي سال آينده را در قالب زمان حال به تماشا نشست.
بعد از شهادت آيت ا... دكتر بهشتي، كه به وقت تقويم ايشان نگريستند، فهميدند كه او برنامه ريزي خود را تا 6 ماه آينده ترسيم كرده بود.
از آن‏جا كه قصدمان اين است كه سخن به درازا كشيده نشود، پيش در آمد اين مقاله را در اين‏جا به پايان مي‏بريم
اينكه چگونه يك برنامه‏ريزي مناسب براي نيازهاي خود تنظيم نماييم منوط و مشروط به تحقق موارد ذيل است تعیین هدف:
اهداف دو قسمند.
1.گاهي كلي اند مثل رضاي خدا، خدمت به مردم، بالا رفتن سطح آگاهي و امثال آن و گاهي جزئي اند مثل تخصص در يك رشته خاص مثل حسابداري، مطالعه يك كتاب، نوشتن مقاله يا امثال آن.
لازم است هر دو هدف را مشخص كنيم؛ يعني همان طور كه يك هدف كلي در نظر داريم، اهداف جزئي را هم دقيقاً مشخص كنيم و آن را محور فعاليت هايمان قرار دهيم.
2. تشخيص نيازها وكاستي ها و نواقص احتمالي:
بايد خواست‏ها و احتياجات اساسي خود را در آن زمينه به خصوص روشن كنيم. به عنوان مثال: در يك مقطع مشخص، چه درسي را نياز داريم بياموزيم تا تسلط بر آنها پيدا كنيم.
3. فرصت‏ها و اوقاتي كه بايد صرف تحقق اهداف برنامه شود، چه ميزاني است؟
4. چه روشي مطلوب‏ترين شيوه براي دست‏يابي به اهداف مورد نظر مي‏باشد؟
5. در مرحله اجرا نيازمند به چه ابزار و كاربرد چه وسايلي هستيم؟
6. ارزيابي فعاليت‏هاي انجام شده:
پس از اجرا به ارزيابي فعاليت‏هاي انجام شده مي‏پردازيم تا ميزان دسترسي به اهداف مشخص شود و ميزان عدم موفقيت در رسيدن به برنامه را نيز معلوم نماييم. اين مرحله كه تحت عنوان بازخورد(فيدبك) ناميده مي‏شود، فرصتي به ما مي‏بخشد تا بتوانيم عوامل ناكامي احتمالي را نيز بشناسيم و از بروز مجدد آن در برنامه مورد نظر پيشگيري نماييم.
از آفات برنامه‏ريزي، فقدان تلاش و پشتكار در دستيابي به هدف برنامه است. و شايد در ابتداي فعاليت به همه موارد مورد نظر دست نيافته و دلسرد شويم و از ادامه راه باز بمانيم. بي ترديد عمل به برنامه، مستلزم چشم‏پوشي از برخي فرصت‏هاي فراغت، سرگرمي‏ها و تفريحات مي‏باشد، در اين صورت بايد خود را سازگار با برنامه ‏نماييم تا بتوانيم به نتيجه مطلوبي دست يابيم.

ممكن است در ابتدا برنامه‏ريزي با كندي مواجه شود ولي در جريان عمل به برنامه به آن عادت مي‏كنيم و به مرور زمان جزء شخصيت ما مي‏شود. برنامه‏ريزي علاوه بر صرفه‏جويي در وقت و فرصت‏هاي زندگي، موجب مي‏شود تا خود را و نيازهايمان را بهتر و بيشتر بشناسيم. لازمه برنامه‏ريزي موفق، انعطاف‏پذيري در عمل به برنامه است و نيز نگاه واقع‏بينانه به كاستي‏ها و ضعف‏هاي موجود در زمينه‏اي است كه برنامه تنظيم مي‏كنيم. برنامه‏ريزي تفكر ما را نسبت به زندگي شكل مي‏دهد و تفكّر منسجم منتهي به عمل در زندگي ايجاد مي كند.
به منظور داشتن يك برنامه منظم، لازم است جدولي تهيه نماييد و ساعات شبانه روز و ايام هفته را (به ترتيب در ستون افقي و عمودي) يادداشت كرده و براي هر ساعتي در هر روز از ايام هفته كار و برنامه مناسب را در آن يادداشت نماييد. مثلاً چه ساعتي از خواب بيدار شويد؟ ساعتي را به نماز و نرمش و صرف صبحانه و ديگر كارها اختصاص دهيد، ساعات درس و كلاس و مطالعه و استراحت و نظافت و... را نيز دقيقاً در جدول بنويسيد و خود را موظف كنيد طبق جدول تهيه شده كه متناسب با توانايي‏هاي خودتان است عمل نماييد. در اين مسير نياز به يك عزم و اراده جدي هست كه انشاءالله در شما وجود دارد.
به جهت تأكيد بر نقش نظم در پيشرفت و تكامل علمي و انساني و... توجه شما را به سخنان امام علي(عليهالسلام ) پس از ضربت خوردن به دست ابن‏ملجم ( لعنه ‏الله ) به فرزندان خود امام حسن و امام حسين(عليهماالسلام ) جلب مي كنم كه حضرت چنين فرمودند: (( اوصيكما و جميع ولدي و اهلي و من بلغه كتابي بتقوي الله و نظم امركم )) ؛ شما و همه فرزندان و كسانم و هر كسي را كه نوشته‏ام به او مي‏رسد، به تقواي خدا و نظم داشتن در كارتان سفارش مي‏كنم )) .
نكته مهم اين است : اولين جمله‏اي كه در وصيت‏نامه خود به فرزندان خود در آن حالت خاص پس از توصيه به تقوا و دوري از گناه، توصيه به نظم در امور و كارها فرمود و اين نشانه اهميت نظم و نقش آن در سعادت و موفقيت انسان است و بدون آن كسي به جايي نمي رسد.

10 دليل عمده اهميت برنامه ريزي براي زندگي

در اين قسمت قصد داريم 10 دليل عمده اهميت برنامه ريزي براي زندگي را برايتان عنوان کنيم. با مطالعه ي اين 10 دليل، متوجه خواهيد شد که چرا براي رسيدن به موفقيت نياز به برنامه ريزي داريد.
1- يک زندگي برنامه ريزي شده، به شما جهت مي دهد. برنامه ريزي اين فرصت را در اختيارتان قرار مي دهد که بدانيد به کجا مي خواهيد برويد و چطور بايد به آنجا برويد. بدون برنامه، شما در زندگي جهت نخواهيد داشت و وقت خود را براي کارهايي تلف خواهيد کرد که ممکن است هيچ تاثيري در آينده ي شما نداشته باشند.
2- يک زندگي برنامه ريزي شده، روياهاي شما را قابل دسترس قرار مي دهد. اگر تابه حال روياهايتان برايتان غيرممکن و دست نيافتني مي نمود، شايد به اين خاطر بوده شما هيچ طرح و برنامه اي براي رسيدن به آنها آماده نکرده ايد. برنامه ي زندگي براي شما مراحل رسيدن به روياهايتان را به شما نشان خواهد داد.
3- يک زندگي برنامه ريزي شده، کنترل زندگي را در دست خودتان قرار مي دهد. اگر زندگيتان را به شانس و اقبال واگذار کنيد يا اجازه بدهيد که ديگران زندگيتان را کنترل کنند، مطمئناً نااميد و دلسرد خواهيد شد. درد ست گرفتن کنترل زندگيتان تنها راه رسيدن به چيزهايي است که واقعاً مي خواهيد.
4- يک زندگي برنامه ريزي شده، به شما آرامش مي دهد. همين که بدانيد قدم ها و مراحل رسيدن به آنچه از زندگي مي خواهيد را طي مي کنيد، به شما احساس آرامش خواهد داد. بدون برنامه، دچار گيجي و سردرگمي خواهيد شد که کجا برويد و روزهايتان را چطور بگذرانيد.
5- يک زندگي برنامه ريزي شده به شما هدف مي دهد. وقتي تصميم مي گيريد که روي برنامه زندگي کنيد، يعني مي خواهيد هدفمند زندگي کنيد. ديگر زندگي کردنتان، بودن خالي نيست. شما براي خود هدفي داريد و براي رسيدن به آن قدم برمي داريد.

6- يک زندگي برنامه ريزي شده، به شما شور و اشتياق مي دهد. موفقيت تحقق پيش رونده ي يک هدف ارزشمند است. موفقيت سرنوشت نيست. وقتي برنامه ريزي شده به شما آزادي مي دهد. وقتي براي شکل دادن به سرنوشتتان آزادي طلب کنيد، هدفي پيش روي خود داشته باشيد، با شور و اشتياق بيشتر زندگي مي کنيد و براي رسيدن به آن هدف قدم برمي داريد.
7- يک زندگي برنامه ريزي شده، به شما قدرت مي دهد. برنامه ريزي و هدفمند بودن در زندگي باعث ميشود به همان طريقي که دوست داريد زندگي کنيد و به کسي نياز نداشته باشيد.
8- يک زندگي برنامه ريزي شده باعث مي شود شکرگذار نعمت هاي خداوند باشيد. شما ناظر هر آن چيزي خواهيد بود که خدا به شما داده و برنامه ريزي براي زندگيتان نشان مي دهد که به نعمت هاي خدا احترام مي گذاريد، قدر آنها را مي دانيد و شکرگذار هستيد.
9- يک زندگي برنامه ريزي شده باعث مي شود ناخودآگاهتان هم به خدمت شما درآيد. وقتي برنامه ريزي مي کنيد، بصيرتي در ناخودآگاهتان مي کاريد و آن بصيرت فرصت ها لازم براي رسيدن به موفقيت را برايتان فراهم مي آورد.
10- يک زندگي واقعاً آزاد خواهيد بود.

‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي عامل‌تغيير يا ثبات(قسمت هفتم)

سخني‌نغز از شهيد مطهري‌در راز جاودانگي‌دين‌اسلام‌به‌ما رسيده‌است‌كه‌شاهدي‌بر اين‌مدعاست:
«اسلام‌هرگز به‌شكل‌و صورت‌ظاهر زندگي‌نپرداخته‌است. تعليمات‌اسلام‌همه‌متوجه‌روح‌و معنا و راهي‌است‌كه‌بشر را به‌آن‌هدف‌ها و معاني‌مي‌رساند. اسلام‌هدف‌ها و معاني‌و ارايه‌طريق‌رسيدن‌به‌آن‌هدف‌ها و معاني‌را در قلمرو خود گرفته‌و بشر را در غير اين‌امر آزاد گذاشته‌است‌و به‌اين‌وسيله‌از هرگونه‌تصادمي‌با توسعه‌و تمدن‌و فرهنگ‌پرهيز كرده‌است. در اسلام‌يك‌وسيله‌مادي‌و يك‌شكل‌ظاهري‌نمي‌توان‌يافت‌كه‌جنبة‌تقدس‌داشته‌باشد و مسلمان‌وظيفه‌خود بداند كه‌آن‌شكل‌و ظاهر را حفظ‌نمايد. از اين‌رو، پرهيز از تصادم‌با مظاهر توسعه‌علم‌و تمدن‌يكي‌از جهاتي‌است‌كه‌كار انطباق‌اين‌دين‌را با مقتضيات‌زمان‌آسان‌كرده‌است.(15)
اينها بخشي‌از اصول‌و قواعدي‌است‌كه‌برنامه‌ريزان‌فرهنگ‌بايد با توجه‌بدان‌وارد اين‌عرصه‌گردند.

‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي عامل‌تغيير يا ثبات(قسمت ششم)

نتيجه‌اي‌كه‌مي‌توان‌گرفت‌اين‌است‌كه‌دين‌عرصه‌هايي‌از فرهنگ‌را براي‌انديشه‌و تجارب‌بشري‌بازگذارده، تا انسان‌ها به‌مقتضيات‌شرايط‌اجتماعي، سياسي‌و اقتصادي‌به‌پركردن‌آن‌دست‌زنند و اين‌زمينه‌گفت‌وگوي‌فرهنگ‌و مبادله‌فرهنگي‌را فراهم‌مي‌سازد..
البته‌بايد توجه‌داشت‌كه‌در سه‌مورد خاص‌دين‌به‌تحديد فرهنگ‌مي‌پردازد
2- خرافه‌و مظاهر آن‌نبايد در مقوله‌فرهنگ‌و مظاهر آن‌وارد شود.
3- فرهنگ‌نبايد با احكام‌مسلم‌و قواعد قطعي‌ديني‌ناسازگار باشد.
بيش‌از اين‌نمي‌توان‌دليلي‌براي‌دخالت‌و تحديد فرهنگ‌داشت.
2- اصول‌و قواعد ديني‌در برنامه‌هاي‌فرهنگي‌
حال‌كه‌حدود دخالت‌دين‌و فرهنگ‌به‌اجمال‌معلوم‌گشت، به‌ذكر اصول‌و قواعدي‌مي‌پردازيم‌كه‌برنامه‌ريزان‌فرهنگي‌در فضاهاي‌ديني‌بايد بدان‌توجه‌كنند.
2-1- اصل‌سهولت‌و سير يا اجراپذيري: هنگامي‌كه‌پيامبر امام‌علي‌(ع) و معاذ را به‌يمن‌براي‌تبليغ‌دين‌فرستاد بدانان‌توصيه‌فرمود كه:
«انطلقا فبشرا و لا تنفرا و يسرا و لا تعسيرا».(6)
‌حركت‌كنيد، بشارت‌دهيد و نفرت‌ايجاد نكنيد، آسان‌بگيريد و سخت‌نگيريد.
در پاره‌اي‌منابع‌روايي‌چنين‌آمده‌كه‌هرگاه‌پيامبر ميان‌دو امر مخير مي‌شد آسان‌ترين‌(اجراپذيرترين) را برمي‌گزيد، در مسايل‌اجتماعي‌احتياط‌و سراغ‌سخت‌تر رفتن، امري‌خردپسند نيست، عالمان‌اصول‌و فقيهان‌نيز بر اين‌نكته‌تأكيد مي‌ورزند كه‌تعميم‌احتياط‌به‌اصلاح‌امور اجتماعي‌مي‌انجامد.

2-2- توجه‌به‌احكام‌و قواعد مسلم‌ديني‌داشتن‌شايد يكي‌از علل‌نابساماني‌هاي‌فرهنگي، منقح‌نبودن‌حكم‌بسياري‌از موضوعات‌است‌كه‌در مرز دين‌و فرهنگ‌جاي‌مي‌گيرد و اين‌سبب‌مي‌شود سليقه‌هاي‌مختلف‌در انتخاب‌ديدگاههاي‌متفاوت‌وارد عرصه‌شود و به‌هرج‌و مرجي‌بينجامد. آنچه‌در مجسمه‌سازي، موسيقي، لهو و لعب، تصويربرداري، طنز، پوشش، توريسم‌و... شاهدش‌هستيم، با جابه‌جايي‌مديران، سليقه‌ها و رويه‌هاي‌متفاوت‌در دستور كار قرار مي‌گيرد و بسا نوعي‌تضاد را تداعي‌مي‌كند.
راه‌حل‌در اين‌موارد اين‌است‌كه‌آنجا كه‌احكام‌منقح‌و قطعي‌در دسترس‌نيست‌و ديدگاههاي‌متفاوت‌از سوي‌فقيهان‌عرضه‌شده، قانونگذاران‌فرهنگي‌به‌اقتضاي‌اوضاع‌و احوال‌اجتماعي‌يكي‌از ديدگاهها را كه‌اجراپذيرتر است‌برگزينند و بعنوان‌نظريه‌قطعي‌دين‌ابراز نكنند كه‌اگر در شرايط‌ديگر راهي‌ديگر را برگزينند به‌تناقض‌گويي‌در بيان‌احكام‌دين‌دچار نشوند. شهيد سيد محمدباقر صدر نسبت‌به‌قانونگذاري‌در جمهوري‌اسلامي‌معتقد است: احكام‌مسلم‌و قطعي‌به‌شكل‌قانون‌در مي‌آيد و در آنجا كه‌اجتهادهاي‌متعدد وجود دارد قانونگذار برحسب‌شرايط‌يكي‌را برمي‌گزيند و آنجا كه‌هيچ‌قانوني‌نرسيده‌يعني‌منطقة‌الفراغ‌قانوني، باز قوه‌مقننه‌تصميم‌گيرنده‌است:
«ان‌احكام‌الشرعية‌الثابتة‌بوضوح‌فقهي‌مطلق، تعتبر بقدر صلتها بالحياة‌الاجتماعية‌جزء
‌ثابتاً‌في‌الدستور.. ان‌اي‌موقف‌للشريعة‌يحتوي‌علي‌اكثر من‌اجتهاد يعتبر نقاط‌البدا
‌المتعددة‌و يظل‌اختيار البديل‌المعين‌من‌بين‌هذه‌البدائل‌موكولاً‌الي‌السلطة‌التشريعية‌ال
‌تمارسها الامة‌علي‌ضورالمصلحة‌العامة»(7)
احكام‌ديني‌پايدار كه‌از وضوح‌فقهي‌قطعي‌برخوردار است‌به‌ميزان‌ارتباط‌با زندگي‌اجتماعي‌جزء ثابت‌قانون‌قرار مي‌گيرد.
هر موضوعي‌از شريعت‌كه‌در آن‌اجتهاد فقهي‌متعدد باشد حوزه‌بديل‌هاي‌متعدد نامگذاري‌مي‌شود و اختيار انتخاب‌يكي‌از آنها به‌عهدة‌قوه‌مقننه‌است‌كه‌مردم‌آنها را برگزيده‌اند، مجلس‌قانونگذار، ... دست‌به‌گزينش‌مي‌زند.
2-3- توجه‌به‌تنوع‌نيازها و خواسته‌ها و منظور كردن‌مراتب‌و درجات‌انساني. بر اين‌اصل‌شواهد بسياري‌در نصوص‌و منابع‌ديني‌به‌چشم‌مي‌خورد، احاديثي‌كه‌مردم‌را داراي‌درجات‌مختلف‌معرفي‌مي‌كند وتأكيد مي‌كند كه‌اگر اين‌درجات‌منظور نگردد، استعدادها شكسته‌خواهد شد.
امام‌صادق(ع) به‌يكي‌از يارانش‌فرموده‌ايمان‌و دينداري‌مانند نردبان‌داراي‌ده‌پله‌است‌كه‌بايد از آن‌پله، پله‌بالا رفت.

آنگاه‌فرمود: اگر كسي‌را در پله‌پايين‌يافتي‌و توانستي‌او را به‌پلكان‌بالاتر برساني‌انجام‌ده‌وگرنه‌آن‌چه‌را از توان‌و طاقت‌او بيرون‌است‌بر او تحميل‌مكن، مبادا او را بشكني‌كه‌خود بايد جبران‌كنيد.(8)

همچنين‌در حديثي‌ديگر مي‌فرمايد: اسلام‌هفت‌سهم‌دارد و هركس‌داراي‌سهمي‌است. كسي‌كه‌يك‌سهم‌دارد، دو سهم‌را بر او تحميل‌مي‌كنيد كه‌سبب‌سنگيني‌و نفرت‌او مي‌گردد، بلكه‌با آنان‌مدارا كنيد و راه‌هاي‌ورود به‌دين‌را آسان‌بگيريد. همچنين‌اين‌نكته‌كه‌پيامبران‌به‌اندازه‌عقول‌مردم‌با آنان‌سخن‌مي‌گفتند،(9) شاهدي‌ديگر است. رعايت‌سنن‌مختلف، عرف‌هاي‌گوناگون، خواسته‌ها و نيازهاي‌اصلي‌پايه‌اي‌و اساسي‌در برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌است‌و غفلت‌از آن‌و براي‌همگان‌يك‌دارو تجويز كردن‌جز انزجار و نفرت‌حاصلي‌ندارد.
2-4- پرهيز از قالب‌گرايي‌و شكل‌گرايي. بسا اوقات‌قالب‌هاي‌ديني‌چنان‌برجسته‌و مورد توجه‌قرار مي‌گيرد كه‌محتوا و روح‌و جان‌از ياد مي‌رود. در مَثل، گاه‌به‌آن‌اندازه‌كه‌بر نماز جماعت‌تأكيد مي‌شود بر راستگويي، وفاداري، احترام‌به‌انسان‌توجهي‌نمي‌شود و در هيچ‌برنامة‌فرهنگي‌منظور قرار نمي‌گيرد.
قالب‌ها و احكام‌براي‌حفظ‌ارزش‌هاي‌انساني‌و اخلاقي‌تشريع‌شده‌است، جمود بر آنها و از ياد بردن‌اساس‌و روح‌احكام‌ديني‌ضايعه‌اي‌جبران‌ناپذير است. كه‌به‌جز فاصله‌گرفتن‌از روح‌دين‌و شريعت، زمينه‌مساعدي‌را براي‌فرصت‌طلبان‌فراهم‌مي‌سازد. قرآن‌كريم‌روزه، عبادت‌و ذكر خدا را راهي‌محتمل‌براي‌دستيابي‌به‌تقوا معرفي‌مي‌كند و با تعبير «لعلكم‌تتقون» از آن‌ياد مي‌كند. اما عدالت‌و انصاف‌را راهي‌قطعي‌به‌پارسايي‌و تقواپيشگي‌مي‌داند:
... كتب‌عليكم‌الصيام.. لعلكم‌تتقون(10)
... واذكرو مافيه‌لعلكم‌تتقون(11)
... اعبدو ربكم... لعلكم‌تتقون(12)
... اعدلوا هو اقرب‌للتقوي‌...(13)
حضرت‌علي‌(ع) در روايتي‌فرموده‌است:
«يستدل‌علي‌ادبارالدول‌باربع: تضييع‌الاصول‌و التمسك‌بالفروع‌و تقديم‌الاراذل‌و تأخ
‌الافاضل».(14)
‌عقب‌ماندگي‌حكومت‌ها، از چهار نشانه‌به‌دست‌مي‌آيد: تباه‌كردن‌اصول، چسبيدن‌
‌فروع‌و شاخه‌ها، مقدم‌داشتن‌پَست‌ها و كنارنهادن‌شايسته‌ها.
2-5- پرهيز از جمودگرايي. روشن‌است‌كه‌پاره‌اي‌قالب‌ها كه‌در دوره‌هاي‌گذشته‌رواج‌داشته‌مناسب‌آن‌دوره‌و زمان‌بوده‌و تعميم‌آن‌قالب‌ها براي‌همه‌دوره‌ها، لغزشي‌بزرگ‌است. هميشه‌اهداف‌و مقاصد شريعت، معيار تعميم‌و تضييق‌است. آيا مي‌توان‌ورزش‌هاي‌رايج‌گذشته‌را براي‌هميشه‌ترويج‌كرد؟ آيا مي‌توان‌نوعي‌خاص‌از پوشش‌را كه‌شرايط‌اقليمي‌و بومي‌يك‌دوره‌اقتضا مي‌كرده، به‌همه‌جا تعميم‌داد؟

‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي عامل‌تغيير يا ثبات(قسمت چهارم)

برخي‌معتقدند كه‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌بيش‌از ساير حوزه‌ها تابع‌سليقه‌و نگرش‌هاست. بدين‌معنا كه‌نوع‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌تابع‌تعريفي‌است‌كه‌از فرهنگ‌ارايه‌مي‌شود. آيا مي‌توان‌گفت‌چون‌تعريف‌واحدي‌از فرهنگ‌وجود ندارد با انواع‌گوناگوني‌از برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌مواجه‌هستيم؟
َ‌پاسخ‌من‌به‌اين‌سوال‌منفي‌است. اجازه‌دهيد توضيح‌دهم. ظاهراً‌اين‌سوال‌خود براساس‌مفروضاتي‌نظير «نسبي‌گرايي‌فرهنگي»، «خاص‌گرايي» و نظاير آن‌استوار است.
لطفاً‌توجه‌كنيد به‌اين‌نكته! آيا مي‌توانيد بگوييد در حال‌حاضر تعاريف‌مختلفي‌از اقتصاد وجود دارد؟ پاسخ‌آن‌منفي‌است. البته‌به‌شرط‌اين‌كه‌شما بين‌مفهوم‌اقتصاد بعنوان‌يك‌ركن‌جامعه‌با مفهوم‌نظام‌اقتصادي‌يك‌جامعه‌تفاوت‌قايل‌شويد. تعريف‌مفهوم‌اولي‌در حال‌حاضر نسبتاً‌واحد است، در حالي‌كه‌شما مي‌توانيد از نظام‌هاي‌اقتصادي‌مختلف‌براي‌يك‌جامعه‌صحبت‌كنيد. اين‌در مورد مفهوم‌فرهنگ‌هم‌صادق‌است.
در حال‌حاضر، مراد از فرهنگ‌بعنوان‌يك‌ركن‌اصلي‌جامعه، فكر و انديشه‌است، اما از جامعه‌اي‌به‌جامعه‌ديگر نظام‌فرهنگي‌آنها متفاوت‌است. بنابراين، برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌ناظر به‌چيستي‌و چگونگي‌توليد و توزيع‌و نگهداري‌فكر و انديشه‌است.
اما دركجا برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌تابع‌سليقه‌و رجحانها مي‌شود؟ همانند برنامه‌ريزي‌اقتصادي‌كه‌در موقعيت‌كميابي‌در آن‌به‌اصطلاح‌سوال‌«كره‌يا تفنگ» مطرح‌مي‌شود، در برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌نيز اين‌سوال‌به‌جاي‌خود باقي‌است‌كه‌فكر الف‌توليد وترويج‌شود يا فكر ب‌و نسبت‌بين‌اين‌دو چه‌باشد. در واقع‌در اين‌جا نيز ما با منحني‌امكانات‌توليد فرهنگي‌مواجه‌هستيم. البته‌من‌در اين‌رابطه‌يك‌ملاحظه‌و يك‌پيشنهاد كلي‌دارم.
برنامه‌ريزي‌كلان‌فرهنگي‌نبايد تابع‌سليقه‌فردي، جناحي‌و گروهي‌باشد، بلكه‌بايد حتي‌المقدور مبتني‌و متناسب‌با مصالح‌ملي‌و اقتضائات‌كاركردي‌جامعه‌كل‌باشد. نكته‌اخير محتاج‌توضيح‌بيشتر است. جهت‌فهم‌مطلب‌اجازه‌دهيد مسامحتاً‌نقشه‌مفهومي‌فرهنگ‌را در يك‌دستگاه‌مختصات‌دوبعدي‌همانند منحني‌امكانات‌توليد به‌دو بعد، فرهنگ‌هنجاري‌(بعد نظم‌دهنده) و فرهنگ‌ابزاري‌(بعد تغييردهنده) تقليل‌دهيم‌و بخواهيم‌تصميم‌بگيريم‌كه‌با توجه‌به‌منابع‌موجود به‌چه‌نسبت‌به‌توليد و توزيع‌فرهنگ‌هنجاري‌و فرهنگ‌ابزاري‌بپردازيم. نكته‌اي‌كه‌در اين‌رابطه‌مايلم‌به‌آن‌اشاره‌كنم‌اين‌است‌كه‌بهينه‌سازي‌در تابع‌توليد امكانات‌نبايد تابع‌رجحانهاي‌فردي، جناحي‌و گروهي‌باشد، بلكه‌لازم‌است‌حتي‌الامكان‌تابع‌مقتضيات‌كاركردي‌جامعه‌كل‌باشد.
يعني‌اين‌كه‌براي‌توليد و حفظ‌«تعادل‌متغير» در نظام‌جامعه‌اي‌در هر زمان‌نسبت‌توليد وتوزيع‌فرهنگ‌هنجاري‌(عامل‌نظم‌دهنده) و فرهنگ‌ابزاري‌(عامل‌تغييردهنده) بايد تابعي‌از وضعيت‌تعادلي‌جامعه‌كل‌باشد. در صورتي‌كه‌اين‌نقطه‌بهينه‌كم‌و بيش‌تشخيص‌داده‌نشود و در تابع‌امكانات‌توليد در برنامه‌ريزي‌كلان‌ملحوظ‌نشود، اين‌امكان‌هميشه‌وجود دارد كه‌يا اثر انسدادي‌نظام‌فرهنگي‌تا جايي‌افزايش‌يابد كه‌مانع‌تغيير و نوآوري‌و توسعه‌اجتماعي‌شود و يا اين‌كه‌بالعكس‌اثر گشايشي‌(Openning Effect) نظام‌آنقدر افزايش‌يابد كه‌باعث‌تغييرات‌فروپاشنده‌(Degenerative) در نظام‌جامعه‌اي‌شود.
واژه‌هاي‌فرهنگ‌و دين، پراستعمال‌و پرمعنا مي‌باشند، يعني‌كاربردهاي‌گوناگون‌با معاني‌متفاوت‌دارند. اگر در آغاز هر بحث‌علمي‌تعيين‌مراد نگردد، لغزش‌ها و خلط‌هاي‌بسياري‌به‌همراه‌خواهد داشت.

‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي عامل‌تغيير يا ثبات(قسمت پنجم)

از اين‌رو، نخست‌توضيحي‌از تك‌واژه‌هاي‌فرهنگ‌و دين‌ارايه‌مي‌گردد و آنگاه‌به‌بيان‌مقصود از عنوان‌مقاله‌مي‌پردازيم.
1- فرهنگ‌
فرهنگ‌را بسيار متنوع‌معنا كرده‌و تا دويست‌مفهوم‌برايش‌برشمرده‌اند.(1) آنچه‌نگارنده‌بر آن‌تأكيد دارد اين‌است‌كه:

فرهنگ‌مجموعه‌اي‌از باورها، ارزش‌ها، آگاهي‌هاي‌عمومي، خصلت‌هاي‌رفتار، آداب‌و رسوم‌و هنر است‌كه‌زماني‌بر آن‌گذشته‌و از ثبات‌نسبي‌برخوردار است.

در اين‌تعريف‌شش‌مؤ‌لفه‌براي‌فرهنگ‌منظور شده‌كه‌سه‌مورد اول، لاية‌دروني‌فرهنگ‌را مي‌سازد و سه‌مؤ‌لفه‌ديگر، بروز و ظهور خارجي‌و عيني‌آن‌است.
2- دين‌
براي‌دين‌هم‌معاني‌بسيار گفته‌شده، ولي‌منظور اين‌نوشته‌از دين‌مجموعه‌اي‌از معارف، ارزش‌هاي‌اخلاقي‌و دستورات‌فردي‌و جمعي‌است‌كه‌به‌وحي‌معتقد مي‌باشد.
با اين‌توضيح‌اجمالي‌به‌دست‌مي‌آيد كه‌فرهنگ‌و دين‌نقاط‌تلاقي‌و برخورد بسيار دارند و مي‌توان‌از رابطه‌اين‌دو يا نقش‌هريك‌در ديگري‌سخن‌راند.
حال‌وقتي‌دين‌و برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌بعنوان‌موضوع‌به‌ميان‌مي‌آيد چند احتمال‌مطرح‌خواهد شد:
1- در برنامه‌ريزي‌هاي‌فرهنگي‌دين‌چه‌جايگاه‌و نقشي‌دارد؟ در اين‌احتمال، دين‌بعنوان‌مبنا و معيار در برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌ديده‌مي‌شود.
2- براي‌تحقق‌دين‌چگونه‌بايد برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌كرد؟ در اين‌احتمال، دين‌موضوع‌برنامه‌ريزي‌قرار مي‌گيرد.
در اين‌نوشتار، احتمال‌اول‌به‌بحث‌گذارده‌مي‌شود و تلاش‌مي‌شود به‌دو سؤ‌ال‌پاسخ‌گفته‌شود:
1- ميزان‌تأثيرگذاري‌دين‌در برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌چيست؟
2- پس‌از نشان‌دادن‌جايگاه‌و ميزان‌تأثيرگذاري، چه‌اصولي‌از دين‌را بايد در برنامه‌ريزي‌ها منظور داشت. اينك‌به‌بررسي‌پاسخ‌هاي‌اين‌دو پرسش‌در دو قسمت‌مي‌پردازيم:

1- جايگاه‌دين‌در برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌
نسبت‌به‌نقش‌دين‌در فرهنگ‌دو تلقي‌متفاوت‌به‌چشم‌مي‌خورد. گروهي‌به‌حداكثر دخالت‌دين‌در فرهنگ‌باور دارند. اينان‌با تحليلي‌كه‌از دين‌و انسان‌دارند براي‌دين‌در ارزش‌ها، قوانين‌و برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌آن‌هم‌در تمامي‌عرصه‌هاي‌فرهنگي‌جايگاه‌قايل‌اند. در مقابل، نظر ديگري‌است‌كه‌دين‌بسياري‌از حوزه‌هاي‌فرهنگ‌را به‌انسان‌و مؤ‌لفه‌هاي‌طبيعي‌فرهنگ‌واگذارده‌است‌و اين‌به‌استناد خود دين‌است. به‌تعبير ديگر، دين‌فرهنگ‌هاي‌ملي‌را پذيرفته‌و بر آن‌صحه‌گذارده‌و آن‌را امضا كرده‌است، گرچه‌دخالت‌ها و تحديدهايي‌از سوي‌دين‌صورت‌پذيرفته‌است.
به‌سخن‌ديگر، مي‌توان‌به‌يك‌منطقة‌الفراغ‌فرهنگي‌معتقد شد. همانگونه‌كه‌در فقه‌منطقة‌الفراغي‌است‌كه‌با انديشه‌و تعقل‌و تجربه‌آدمي‌پر مي‌شود، در حوزه‌فرهنگ‌نيز چنين‌خواهد بود.
شواهدي‌كه‌مي‌توان‌بر اين‌دعوا اقامه‌كرد از اين‌قرار است:
1-1- امير مؤ‌منان‌(ع) آن‌زماني‌كه‌مالك‌اشتر را بعنوان‌والي‌به‌مصر فرستاد، يكي‌از توصيه‌هايش‌به‌وي‌چنين‌بود:
«ولا تنقض‌سنة‌صالحة‌عمل‌بها صدور هذه‌الامة‌و اجتمعت‌بهاالالفة‌و صل
‌عليهاالرعية‌و لا تحدثن‌سنتة‌تضر بشيء من‌ماضي‌تلك‌اسنن‌فيكون‌الااجر لمن‌سنها
‌الوزر عليك‌بما نقصت‌منها»(2)
«و آيين‌پسنديده‌اي‌برهم‌مريز كه‌بزرگان‌اين‌امت‌بدان‌رفتار نموده‌اند و مردم‌بد
‌وسيله‌به‌هم‌پيوسته‌اند و رعيت‌به‌يكديگر سازش‌كرده‌اند. و آييني‌مگذار كه‌چيزي‌
‌سنت‌هاي‌نيك‌گذشته‌را زيان‌رساند تا پاداش‌از آن‌نهندة‌سنت‌باشد و گناه‌شكستن‌آن‌
‌تو ماند».
1-2- شهيد مطهري‌در شرح‌سروده‌اي‌منسوب‌به‌حضرت‌علي‌(ع) گفته‌است1- آيين‌هاي‌باطل‌و مظاهر آن‌نبايد در فرهنگ‌جاي‌گيرد. :
... آيا مقتضيات‌زمان‌آداب‌را عوض‌مي‌كند؟ بله‌
‌از جمله‌آداب، يكي‌هم‌رسوم‌ميان‌مردم‌است. اينها را نمي‌شود گفت‌خوب‌است‌
‌نمي‌شود گفت‌بد است. مثلاً‌هر مردمي‌براي‌مجالس‌عروسي‌يك‌رسم‌بخصوصي‌دارند،
‌مجالس‌مهماني‌يك‌رسم‌بخصوص‌دارند.
جملة‌ديگري‌را هم‌در ديواني‌كه‌منسوب‌به‌اميرالمومنين(ع) است‌به‌ايشان‌نسبت‌داده‌اند و آن‌اين‌است: «حسين‌بني‌اذاكنت‌في‌بلدة‌غريباً‌فعاشر بآدابها».(3)
يعني: پسرجان، اگر در شهري‌غريب‌بودي‌به‌آداب‌آن‌شهر معاشرت‌بكن. اينجا صحبت‌آداب‌است. مثلاً‌اگر در يك‌جا رفتي، ديدي‌جمعيت‌ايستاده‌غذا مي‌خورند، تو هم‌آنجا بايست، غذا بخور...(4)


1-3- سخن‌ديگري‌از حضرت‌علي‌نقل‌شده‌كه‌فرزندانتان‌را بر آداب‌و رسوم‌خويش‌وامداريد، زيرا آنان‌در زماني‌غير از زمان‌شما به‌دنيا آمده‌اند.(5)
1-4- تحريم: پوشيدن‌لباس‌شهرت‌در فقه‌مي‌تواند گواه‌ديگري‌باشد، چراكه‌معنايش‌تأييد عرضه‌يك‌جامعه‌در پوشش‌و نوع‌لباس‌است.
-1-5 ارجاع‌بسياري‌از مسايل‌به‌عرف‌خود تأييد فرهنگ‌ملي‌و محلي‌است. مانند: تبيين‌فقير و مسكين، تعيين‌مقدار نفقه‌و ...
1-6- امضاي‌پاره‌اي‌از عرف‌ها و سيره‌هاي‌پيش‌از اسلام، مانند احترام‌ماههاي‌حرام‌كه‌رسمي‌جاهلي‌بود، تأييد نوروز كه‌عيد باستاني‌ايرانيان‌است، تجليل‌پيامبر از شركت‌خود در حلف‌الفضول‌در دوران‌جاهلي، تأييد ديه‌صد شتر براي‌قتل‌عمد و... شاهد ديگري‌بر اين‌امر است. از اين‌نمونه‌ها بسيار است‌كه‌اينك‌مجال‌پرداختن‌بدان‌نيست.

برنامه‌ريزي‌فرهنگي عامل‌تغيير يا ثبات(قسمت سوم)

با اين‌حساب، پاسخ‌سؤ‌ال‌اخير را نمي‌توان‌بر مبناي‌منطق‌نمادي‌سنتي‌و يا به‌اصطلاح‌منطق‌گسست‌(Logic Crispy) توضيح‌داد. به‌بيان‌ديگر، در سطح‌انتزاعي‌سوال‌اخير پاسخ‌«بلي» و يا «خير» صريح‌و مشخص‌ندارد.
پاسخ‌سوال‌اخير را بايد بر اساس‌منطق‌تار(Fuzzy logic) آن‌هم‌در سطحي‌انضمامي‌تر جست‌و جو كرد. برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌به‌معني‌تغييرات‌محتوايي‌آگاهانه‌كم‌و بيش‌ميسر است. اما ميزان‌اين‌«تغييرات‌آگاهانه‌كم‌و بيش» بستگي‌به‌عواملي‌عديده‌دارد كه‌اجازه‌دهيد در مرتبه‌اي‌نسبتاً‌نازل‌تر از سطح‌انتزاعي‌به‌اجمال‌به‌بعضي‌از آنها اشاره‌شود، از جمله:
1- ضريب‌تحديدسازي‌ساختاري‌جامعه‌(در ابعاد مضايق‌ساختاري، شبكه‌روابط‌اظهاري، ساختارهاي‌هنجاري)
2- ضريب‌تواناسازي‌ساختاري‌جامعه‌(در ابعاد امكانات‌ابزاري، شبكه‌روابط‌ابزاري، ساختارهاي‌فن‌آوري)
3- قدرت‌عامليت‌كنش‌گران‌جمعي‌(گروهها، انجمن‌ها، احزاب، دولت‌و...)
4- قدرت‌عامليت‌كنش‌گران‌فردي‌(بويژه‌روشنفكران‌و نخبگان‌جامعه)
5- ميزان‌مفاهمه‌و همبستگي‌ملي‌
با توجه‌به‌عواملي‌كه‌ذكر آن‌رفت‌و همين‌طور با عنايت‌به‌اين‌كه‌در هر نوع‌برنامه‌ريزي‌شما با نوعي‌و ميزاني‌از خودانگيختگي‌مواجه‌هستيد، لذا لازم‌است‌در هرگونه‌برنامه‌ريزي، بويژه‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي، بطور كلي‌بعضي‌از نكات‌اساسي‌را مورد ملاحظه‌قرار داد، از جمله‌اين‌كه:
يكم) برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌بايد منعطف‌باشد.
دوم) برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌بايد انضمامي‌و تجربي‌باشد.
سوم) برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌بايد از يك‌طرف‌براساس‌تعريف‌محدود از فرهنگ‌استوار باشد و از طرف‌ديگر بايد انتخابي‌بوده‌و صرفاً‌به‌بعضي‌از متغيرهاي‌راهبردي‌در سطوح‌فوقاني‌جامعه‌توجه‌كند و نه‌اين‌كه‌بدون‌در نظر گرفتن‌عوامل‌انگيخته‌در عرصه‌هاي‌گوناگون‌در سطوح‌مختلف‌براي‌جزيي‌ترين‌امور در سطح‌كلان‌برنامه‌ريزي‌نمايد كه‌در اين‌صورت‌از قبل‌نتيجه‌چنين‌برنامه‌اي‌مشخص‌است.
چهارم) برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌بايد خصلت‌ساختاري‌داشته‌باشد و نه‌اجباري. اين‌چيزي‌است‌كه‌در ادبيات‌برنامه‌ريزي‌و توسعه‌نيز اخيراً‌به‌آن‌توجه‌شده‌است. بعبارت‌ديگر، برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌بايد درصدد تاسيس‌فرصت‌هاي‌ساختاري‌برآيد تا مردم‌به‌روشي‌خاص‌در آن‌رفتار نمايند و نه‌اين‌كه‌مستقيماً‌تحت‌فشار براي‌انجام‌كاري‌مجبور واقع‌شوند. در ادبيات‌برنامه‌ريزي‌اجتماعي‌معمولاً‌توصيه‌مي‌شود كه‌برنامه‌ريز بيشتر متكي‌به‌فراقدرت‌(Meta - power) باشد تا قدرت‌عريان.
پنجم) برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌بايد خصلت‌مشاركتي‌مردمي‌داشته‌باشد.
ششم) برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌براي‌جلب‌مشاركت‌عموم‌بايد حتي‌المقدور خصلت‌داوطلبانه‌داشته‌باشد. چرا كه‌اين‌نوع‌برنامه‌ريزي، همچنان‌كه‌از نام‌آن‌مستفاد مي‌شود، با عنصر فكر و انديشه‌سر وكار دارد و اين‌بدون‌مشاركت‌داوطلبانه‌مردم‌ميسر نخواهد بود. در حقيقت‌يكي‌از شروط‌موفقيت‌برنامه‌فرهنگي‌آن‌است‌كه‌اولاً‌اجراي‌برنامه‌در بستري‌از حداقل‌طراوت‌فرهنگي‌و اجتماعي‌صورت‌گيرد و نتايج‌آن‌هم‌موجب‌افزايش‌اين‌طراوت‌گردد. امروزه‌اين‌مهم‌بدون‌مشاركت‌داوطلبانه‌مردم‌ممكن‌نخواهد بود.

‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي عامل‌تغيير يا ثبات(قسمت دوم)

فرهنگ‌ضمن‌آن‌كه‌بستر علايق‌مشترك‌و فهم‌مشترك‌است، در همان‌حال‌محملي‌(وسيله‌اي) براي‌روابط‌بين‌ذهني‌و توليد فكري‌انسان‌و جهت‌يابي، تنظيم، هماهنگي‌اعمال‌و انواع‌مناسبات‌او در جامعه‌است. شايد بتوان‌به‌يك‌معنا، مضمون‌جمله‌اخير را با استعانت‌از يك‌تمثيل‌بهتر شناخت. نسبت‌رابطه‌انسان‌به‌فرهنگ‌همانند نسبت‌رابطه‌ماهي‌به‌آب‌است. ماهي‌براي‌بقاي‌خود نه‌تنها مجبور است‌در آب‌زندگي‌كند، بلكه‌همزمان‌آب‌جزيي‌از خوراك‌او نيز است. انسان‌نيز نه‌تنها در فرهنگ‌زندگي‌مي‌كند (بستر فرهنگي)، بلكه‌فرهنگ‌خوراك‌فكري‌او نيز است.
در سطح‌كلان، نظام‌فرهنگي‌همزمان‌داراي‌دو كاركرد محوري‌متناقض‌نما است؛ يكي، تغيير و نوآوري‌اجتماعي‌و ديگري، تداوم‌اجتماعي. كاركرد تداومي‌فرهنگ‌ناشي‌از اثر تعميمي‌(Generalization) فرهنگ‌است، بويژه‌تأثير تعميمي‌آن‌روي‌سياست‌و اقتصاد. بعبارت‌ديگر، فرهنگ‌با تأثير تعميمي‌خود شقوق‌احتمالي‌كنش‌را در حوزه‌هاي‌اقتصاد و سياست‌كاهش‌مي‌دهد و به‌اين‌ترتيب‌اثر كنترلي‌روي‌اين‌دو حوزه‌دارد. بعلاوه، حوزه‌فرهنگ‌با فراهم‌كردن‌چارچوب‌مرجع‌ارزشي، به‌ساير حوزه‌هاي‌كنش‌هويت‌مي‌بخشد و اين‌باعث‌استمرار جامعه‌در خلال‌زمان‌مي‌شود. همزمان‌نظام‌فرهنگي‌داراي‌اثر تغييردهندگي‌است‌و اين‌تأثير بيشتر روي‌نظام‌اجتماعي‌(System Communal) اعمال‌مي‌شود؛ چرا كه‌فرهنگ‌از طريق‌فرآيند تعميمي، حوزه‌كنش‌را وسعت‌مي‌بخشد و بدين‌وسيله‌به‌نظام‌اجتماعي‌پويندگي‌مي‌بخشد. ضرورت‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌را بايد در دو چيز جست‌و جو كرد. از يك‌طرف، در همين‌كاركرد دوگانه‌و متناقض‌آميز فرهنگ‌يعني‌كاركرد تغيير و تداوم‌آن. از طرف‌ديگر، جوامعي‌نظير جامعه‌ما كه‌مرحله‌گذر را طي‌مي‌كنند و چندي‌است‌كه‌از لفافه‌خارج‌شده‌و تحولات‌سريع‌و ناهمگون‌و نابرابر را تجربه‌مي‌كنند، همزمان‌احتياج‌به‌نظم‌و تغييرات‌همگون‌و جهت‌دار دارند.
از چهار خرده‌نظام‌اجتماعي، تنها حوزه‌اي‌كه‌مي‌تواند همزمان‌سهم‌مؤ‌ثري‌در ايجاد نظم‌و تغيير داشته‌باشد، خرده‌نظام‌فرهنگي‌جامعه‌است. از همين‌روست‌كه‌ضرورت‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌علي‌الخصوص‌براي‌جوامع‌در حال‌گذر برجسته‌مي‌شود.
جامعه‌ايران‌نيز در نيم‌قرن‌اخير دچار تحولات‌سريع‌و ناموزون‌در عرصه‌هاي‌گوناگون‌شده‌است‌كه‌حاصل‌آن‌ناهمگوني‌ساختاري‌و پايين‌افتادن‌درجه‌نظام‌مندي‌(Systemness) بويژه‌در بعد نرم‌افزاري‌جامعه‌بوده‌است.
برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌مي‌تواند جهت‌بالابردن‌نظام‌مندي‌عرصه‌هاي‌نرم‌افزاري‌جامعه‌نقش‌نسبتاً‌كليدي‌ايفا نمايد كه‌اين‌خود مي‌تواند بسترسازي‌فرهنگي‌مناسبي‌براي‌عرصه‌هاي‌سخت‌افزاري‌جامعه‌مثل‌سياست‌و اقتصاد فراهم‌نمايد. از جمله‌موضوعات‌نرم‌افزاري‌كه‌مي‌تواند مورد هدف‌در برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌قرار گيرند عبارتند از:
1- وفاق‌سازي‌هنجاري‌انتشاري‌در بالاترين‌سطح‌جامعه‌هم‌در ميان‌نخبگان‌و هم‌در ميان‌مردم، جهت‌هويت‌سازي‌جامعه‌اي‌و تعميم‌تعهد جامعه‌اي‌(تعهد عمومي‌در عرصه‌هاي‌چهارگانه‌در قبال‌جامعه‌كل)
2- وفاق‌سازي‌هنجاري‌ويژه‌در سطح‌خرده‌نظام‌هاي‌جامعه‌علي‌الخصوص‌خرده‌نظام‌سياسي‌و خرده‌نظام‌اقتصادي‌بويژه‌در ميان‌نخبگان‌جامعه‌(روي‌اصول‌و قواعد بازي‌در دو خرده‌نظام‌مزبور)

3- مفاهمه‌سازي‌ويژه‌در سطح‌جامعه‌اي‌در مورد مصالح‌ملي‌در ميان‌نخبگان‌جامعه‌
4- تعميم‌ارزشي‌جهت‌فراگير كردن‌مفاهمه‌اخلاقي‌ملي‌و تسطيح‌اخلاقي‌در سطح‌ملي‌Ethical Leveling))
5- حفظ‌و ترميم‌ميراث‌فرهنگي‌جامعه‌
6- تقويت‌و تعميم‌خردورزي‌در عرصه‌ها و ابعاد گوناگون‌جامعه‌
سياسي، فرهنگياقتصادي‌و اجتماعي‌با تأكيد و تقويت‌شيوه‌مجاب‌سازي‌در اين‌روابط‌
7- ، بسط‌تدريجي‌روابط‌گفتماني‌در عرصه‌هاي‌گوناگون‌بويژه‌در ميان‌و مابين‌نخبگان‌جامعه‌در عرصه‌هاي‌
عده‌اي‌معتقدند كه‌فرهنگ، حاصل‌اقدامات‌خودآگاهانه‌يك‌اراده‌سياسي‌نيست، بلكه‌حاصل‌مناسبات‌اجتماعي‌و كنش‌متقابل‌اجتماعي‌است. براين‌اساس، برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌به‌معناي‌تغييرات‌محتوايي‌آگاهانه‌تا چه‌حد امري‌ممكن‌است؟
قبلاً‌در بحث‌مفهومي‌از برنامه‌ريزي، مفاهيم‌متضادي‌مطرح‌كردم. يعني‌گفته‌شد كه‌برنامه‌ريزي‌عبارت‌است‌از مداخله‌هدفمند و آگاهانه‌و سنجيده‌انساني‌در سير حوادث‌و فرآيندها كه‌نتيجه‌آن‌ممكن‌است‌موفقيت‌آميز باشد يا نباشد. سپس‌مفهوم‌«برنامه‌ريزي‌شده» عنوان‌شد كه‌مقصود آن‌دسته‌از حوادث‌و فرآيندهايي‌است‌كه‌طبق‌برنامه‌در واقعيت‌بازتوليد شده‌اند. تفاوت‌بين‌اين‌دو مقوله‌چيزي‌جز خودانگيختگي‌نيست. يعني‌آن‌دسته‌از حوادث‌و فرآيندهايي‌كه‌در واقعيت‌ظاهر شده‌اند، ولي‌برخلاف‌آنچه‌كه‌در برنامه‌انتظار آن‌مي‌رفته‌است.
به‌اين‌ترتيب، مفهوم‌خودانگيختگي‌متضاد مفهوم‌«برنامه‌ريزي‌شده» است. خوب، سوال‌اصلي‌اين‌است‌كه‌منشأ اين‌«خودانگيختگي» چيست؟ بعبارت‌ساده‌تر، اختلاف‌برنامه‌ريزي‌و نتايج‌آن‌چيست‌و يا به‌تعبيري‌ديگر، عوامل‌مسؤ‌ول‌انگاشت‌ناقص‌سازه‌ها به‌واقعيت‌كدامند؟
در بالاترين‌سطح‌انتزاعي، ريشه‌اين‌اختلاف‌و يا به‌تعبيري‌ديگر، ريشه‌«خودانگيختگي» را بايد در دو بعد معرفت‌شناختي‌و وجودشناختي‌جست‌و جو كرد.
در بعد معرفت‌شناختي، نتايج‌ناخواسته‌ناشي‌از نقصان‌اطلاعات‌و دانش‌نارسا و نامناسب‌و ابزار ناكارآمد است. اما مهم‌تر از اين، بعد هستي‌شناختي‌است. بعبارتي، خودانگيختگي‌در برنامه‌ريزي‌عمدتاً‌ناشي‌از خواص‌هستي‌شناختي‌واقعيت‌است، مثل: خصلت‌واكنشي‌واقعيت‌اجتماعي، پيچيدگي‌و خصلت‌تركيبي‌برخي‌پديده‌هاي‌اجتماعي، بازبودن‌نظام‌اجتماعي، تضادهاي‌فراسيستم‌و درون‌سيستمي‌و بالاخره‌اراده‌آزاد انساني.

‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي: عامل‌تغيير يا ثبات(قسمت اول)

با توجه‌به‌دشواريها و مشكلات‌اقتصادي‌و سياسي، ضرورت‌توجه‌و پرداختن‌به‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌چيست؟
َ‌براي‌اين‌كه‌در مورد ضرورت‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌صحبت‌كنيم، قبلاً‌لازم‌است‌بدانيم‌كه‌منظور از برنامه‌ريزي‌(در سطح‌كلان) چيست، تا بتوانيم‌در مورد ضرورت‌آن‌اظهار نظر كنيم. لذا لازم‌است‌قبل‌از هرچيز كوشش‌شود تا يك‌تعريف‌مفهومي‌از مفهوم‌برنامه‌ريزي‌و مفهوم‌فرهنگ‌ارايه‌شود.
اتفاقاً‌دو مفهوم‌«برنامه‌ريزي» و «فرهنگ» هر دو با وجود آن‌كه‌از شايع‌ترين‌مفاهيم‌كليدي‌هستند، لكن‌از صراحت‌مفهومي‌لازم‌برخوردار نيستند. اين‌خود مي‌تواند هم‌موجب‌سوء تعبير و گاهي‌نتايج‌سوء براي‌جوامع‌شود.
منظور از برنامه‌ريزي، مداخلات‌هدفمند، آگاهانه‌و سنجيده‌انساني‌در سير حوادث‌و فرآيندهاست‌كه‌نتيجه‌آن‌ممكن‌است‌موفقيت‌آميز باشد يا نباشد. به‌بيان‌منطق‌تار(Fuzzy logic) تعريف‌مزبور را اين‌چنين‌مي‌توان‌مطرح‌كرد كه‌مراد از برنامه‌ريزي، مداخلات‌هدفمند، آگاهانه‌و سنجيده‌انساني‌در سير حوادث‌و فرآيندهاست‌كه‌نتيجه‌آن‌ممكن‌است‌موفقيت‌آميز باشد، يا كم‌و بيش‌موفقيت‌آميز باشد ويا اصلاً‌موفقيت‌آميز نباشد. خوب، اگر نتايج‌موفقيت‌آميز باشد، يعني‌حوادث‌و فرآيندها عيناً‌همانند آنچه‌در برنامه‌تصور آنها رفته، در عالم‌واقع‌بازتوليد شوند، در اين‌صورت‌مي‌توان‌به‌اين‌مجموعه‌از حوادث‌و فرآيندهاي‌بازتوليد شده‌مفهوم‌«برنامه‌ريزي‌شده» را اتلاق‌كرد. پس‌منظور از مفهوم‌«برنامه‌ريزي‌شده»، آن‌دسته‌از حوادث‌و فرآيندهايي‌است‌كه‌توسط‌مداخلات‌آگاهانه‌انساني‌شكل‌گرفته‌و در واقعيت‌بازتوليد شده‌اند. به‌تعبيري‌كلي‌تر و انتزاعي‌تر، مفهوم‌«برنامه‌ريزي‌شده» انگاشت‌(Mapping) موفقيت‌آميز سازه‌(Construct) به‌واقعيت‌(Reality) است.

اما آن‌دسته‌از نتايج‌ناخواسته‌(شكست‌خورده) ناشي‌از برنامه‌ريزي‌را چه‌بناميم‌كه‌هم‌محتمل‌و هم‌معمول‌هستند. به‌لحاظ‌منطقي، اين‌جا با مفهوم‌نقيض‌مفهوم‌«برنامه‌ريزي‌شده» مواجه‌هستيم. يعني‌براي‌مجموعه‌حوادث‌و فرآيندهاي‌غيرقابل‌پيش‌بيني، مفهومي‌را كه‌به‌اين‌دسته‌از حوادث‌و فرآيندها راجع‌است‌معمولاً‌با الفاظي‌نظير «تصادف»، «خودانگيختگي»، «قدر»، «ضرورت» و نظير آن‌معرفي‌مي‌كنند.
فعلاً‌همين‌بس‌كه‌به‌اين‌نكته‌توجه‌شود كه‌در بحث‌برنامه‌ريزي‌در هر سطحي‌ما با همان‌مناقشه‌ديرينه‌فلسفي‌يعني‌«جبر در مقابل‌اختيار» و يا «ضرورت‌در مقابل‌آزادي» مواجه‌هستيم‌كه‌حل‌اين‌تناقض‌در تحليل‌مفهومي‌در امر برنامه‌ريزي‌نكته‌بسيار مهمي‌است‌كه‌اگر لازم‌شد در ادامه‌بحث‌به‌آن‌باز خواهيم‌گشت.
و اما مفهوم‌فرهنگ، همانطور كه‌مي‌دانيد در ادبيات‌علوم‌انساني‌تعاريف‌گوناگوني‌از فرهنگ‌شده‌است. اما با نگاهي‌به‌اين‌تعاريف‌در بستر زمان‌اين‌نكته‌كم‌و بيش‌آشكار مي‌شود كه‌هرچه‌از قرن‌نوزدهم‌فاصله‌مي‌گيريم‌و به‌پايان‌قرن‌بيستم‌نزديك‌مي‌شويم‌در همان‌حال‌كه‌تمايزات‌مفهومي‌در مورد ابعاد جامعه‌افزايش‌مي‌يابند و هركدام‌استقلال‌نسبي‌پيدا مي‌كنند، حوزه‌تعاريف‌مفهومي‌فرهنگ‌تقليل‌مي‌يابد. يعني‌در حالي‌كه‌انسان‌شناسان‌قرن‌نوزدهم‌فرهنگ‌را بعنوان‌يك‌مفهوم‌شهودي‌(و غيردقيق) در يك‌تعريف‌بسيار وسيع‌معادل‌سبك‌زندگي‌معرفي‌مي‌كردند، در حال‌حاضر جامعه‌شناسان‌معاصر بدرستي‌فرهنگ‌را بعنوان‌يك‌مفهوم‌با منزلت‌تحليلي‌(و نسبتاً‌دقيق) در يك‌تعريف‌محدود در معناي‌مجموعه‌انديشه‌ها، معاني، باورها و هنجارها معرفي‌مي‌كنند.
بايد توجه‌داشت‌كه‌فرهنگ‌در معناي‌وسيع‌آن‌چنان‌كه‌در اواخر قرن‌نوزدهم‌و اوايل‌قرن‌بيستم‌رايج‌بود، بسيار گنگ، مبهم، غيرتحليلي‌و غيركاربردي‌است. با اين‌حساب، فرهنگ‌در معناي‌وسيع‌آن‌از حيث‌علمي، تحليلي، عمل‌ورزي‌(Operationalization) كاربردي‌و برنامه‌ريزي‌از حيزانتفاع‌ساقط‌است.
لذا براي‌امر برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌حداقل‌به‌اقتضاي‌امكان‌شناسي‌(Feasibility) ناگزير بايد تعريفي‌محدود از فرهنگ‌اتخاذ شود، يعني‌فرهنگ‌بعنوان‌مجموعه‌اي‌از نمادها و انديشه‌ها، ارزش‌ها و هنجارها.
اينك‌بعد از تدقيق‌نسبي‌تعاريف‌مفهومي‌«فرهنگ»، «برنامه‌ريزي» و «امر برنامه‌ريزي‌شده»، اجازه‌دهيد به‌اصل‌سؤ‌ال‌بازگرديم‌كه‌ناظر به‌ضرورت‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌است.
براي‌بحث‌پيرامون‌ضرورت‌فرهنگي‌شايد لازم‌باشد قبلاً‌اشاره‌اي‌به‌ضرورت‌فرهنگ‌بعنوان‌يك‌مقوله‌عام‌تر بشود وسپس‌به‌ضرورت‌برنامه‌ريزي‌فرهنگي‌بپردازيم.

لینک باکس

اگر نیاز به شغل مناسب دارید برای یکبار هم که شده کلیک کنید، ضرر نخواهید کرد.