خرید آسان و آسوده

سایت های مورد نیاز شما

اگر نیاز به اطلاعات مختلفی دارید به سایتهای زیر رجوع کنید.

۱۳۸۷ خرداد ۲۷, دوشنبه

بخشی از مناجات نامه شیخ انصاری(قسمت نهم)

الهی! گاهی به خود نگرم گویم از من زارتر کیست؟ بنده چون به فعل خود نگرد به زبان تحقیر از کوفتگی و شکستگی گوید: پر آب دو دیده و پر آتش جگرم، پر باده دو دستم و پر از خاک سرم، چون به لطف الهی و فضل ربانی نگرد، به زبان شادی و نعمت آزادی گوید.
چه کند عرش که او غاشیه ی من نکشد چون به دل غاشیه ی حکم و قضای تو کشم
بوی جان آیدم از لب چو حدیث تو کنم شاخ عزّ رویدم از دل چو بلای تو کشم
من چه دانستم که بر کشته ی دوستی قصاص است، چون بنگرستم این معاملت ترا با خاص است.
الهی! در سر گریستنی دارم دراز، ندانم که از حسرت گریم یا از ناز، گریستن یتیم از حسرت است و گریستن شمع بهره ی ناز، از ناز گریستن چون بود؟ این قصه ای است دراز.
الهی! آمدم با دو دست تهی، بسوختم بر امید روزبهی، چه بود اگر از فضل خود بر این خسته دل مرهم نهی؟
الهی! وصف تو نه کار زبان است عبارت از حقیقت یافتِ تو بهتان است، با صولت وصال دل و دیدار را چه توان است؟
حسن تو فزون است ز بینایی من راز تو برون است ز دانایی من
ای کارنده ی غمِ پشیمانی در دلهای آشنایان، ای افکننده ی سوز در دلهای تائبان، ای پذیرنده ی گناهکاران و معترفان، کس باز نیامد تا باز نیاوردی و کس راه نیافت تا دست نگرفتی، دست گیر که جز تو دستگیر نیست، دریاب که جز تو پناه نیست و سئوال ما را جز تو جواب نیست و درد ما را جز تو دارو نیست و از این غم ما را جز تو راحت نیست.
الهی! تو دوستان خود را به لطف پیدا گشتی تا قومی را به شراب انس مستان کردی قومی را به دریای دهشت غرق کردی.
ندا از نزدیک شنوانیدی، و نشان از دور دادی، رهی را باز خواندی و آنگه خود نهان گشتی، از وراء پرده خود را عرضه کردی و به نشانِ عظمت خود را جلوه کردی، تا آن جوانمردان را در وادی دهشت گم کردی و ایشان را در بی طاقتی سرگردان کردی.
این چیست که با آن بیچارگان کردی، داورِ آن نفیرخواهان تویی و دادده ی آن فریادجویان تویی! ودیت آن گشتگان تویی و دستگیر آن غرق شدگان تویی و دلیل آن گمشدگان تویی، تا آن گمشده کجا با راه آید؟ و آن غرق شده کجا با کران افتد، و آن جانهای خسته کی بیاساید و آن قصه ی نهانی را کی جواب آید و آن شب انتظار ایشان را کی بامداد آید.
الهی! تو آنی که نور تجلی بر دلهای دوستان تابان کردی، چشمه های مهر در سرهای ایشان روان کردی، و آن دلها را آیینه ی خود و محل صفا کردی، تو در آن پیدا، و به پیدایی خود در آن دو گیتی ناپیدا کردی.
ای نور دیده ی آشنایان و سور دل دوستان و سرور جان نزدیکان، همه تو بودی و تویی، نه دوری تا جویند نه غایبی تا پرسند نه ترا جز به تو یاوند.
الهی! هرچه می نشان شمردم پرده بود و هرچه می مایه دانستم بیهوده بود. الهی! یکبار این پرده ی من از من بدار و عیب هستی من از من وادار، و مرا در دست کوشش بمگذار.
الهی! کِردِ ما در میار و زیان ما از ما وادار، ای کردگار نیکوکار آنچه بی ما ساختی، بی ما راست دار، و آنچه تو برتاوی به ما مسپار.
الهی! راهمنمای به خود، و بازرهان مرا از بنده ی خود، ای رساننده، به خود رسانم که کس نرسید به خود، الهی یاد تو عیش است و مهر تو سور است، شناخت تو ملک است و یافت تو سرور، محبت تو روح روح است و قرب تو نور، جوینده ی تو کشته ی با جان است و یافت تو رستخیز بی صور.
الهی! به جز از شناخت تو شادی است، نه جز از یافت تو زندگانی، زندگانی بی تو مردگی است و زنده ی به تو هم زنده و هم زندگانی است.

هیچ نظری موجود نیست:

لینک باکس

اگر نیاز به شغل مناسب دارید برای یکبار هم که شده کلیک کنید، ضرر نخواهید کرد.