خرید آسان و آسوده

سایت های مورد نیاز شما

اگر نیاز به اطلاعات مختلفی دارید به سایتهای زیر رجوع کنید.

۱۳۸۷ خرداد ۲۷, دوشنبه

بخشی از مناجات نامه شیخ انصاری(قسمت دوازدهم)

من چه دانستم که مزدور است کسی کو بهشت رأس المال است و عارف اوست که در آرزوی یک لحظه وصال است، من دانستم که حیرت به وصال تو طریق است و ترا بیش جوید که در تو غریق است.
الهی! یادت چون کنم که من خود همه یادم، من خرمن نشان خویش فراباد نهادم.
الهی! یادی و یادگاری . در یافتن خود یاری معنی دعوی صادقانی، فروزنده ی نفس های دوستانی، آرام دل غریبانی، چون در میان جان حاضری از بیدلی می گویم که کجایی؟ جان را زندگی باید، تو آنی.
به خود از خود ترجمانی به حق تو بر تو که: ما را در سایه ی غرور نشانی و به عز وصال خود رسانی.
الهی! به عنایت ازلی تخم هدی کشتی به رسالت انبیاء آب دادی، به معونت و توفیق رویانیدی، به نظر و احسان خود به با آوردی، از لطف تو در می خواهم که سموم قهر از آن بازداری و باد عدل بر وی بجهانی، کشته ی عنایت ازلی را بر عایت ابدی مدد کنی، درد و درمان، غم وشادی، فقر وغنا، اینهمه صفت سالکان است، در منازل راه، اما مرد که به مقصد رسید، او را نه مقام است نه منزل نه وقت و نه حال نه جان و نه دل!
الهی! وقت را به درد می نازم و زیارتی را می سازم به امید آنکه چون در این درد بگدازم درد و راحت هردو براندازم.
الهی! تو مؤمنان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی، عزیز کسی که تو او را خواهی، اگر بگریزد او را در راهی، طوبی آنکس را که تو اورایی آیا که تا از ما خود کرایی.
الهی! گر دارم چون که بوی نمی بویم ور ندارم من این حسرت با که گویم؟
الهی! او که یک نظر دید عقل او پاک برمید، پس او که دائم به دیده ی دل ترا دید چون بیارمید؟
الهی! دوستان تو سران و سرهنگانند، بی گنج و خواسته توانگرانند بنام درویشانند و توانگران جهان خود ایشانند، دردها دارند و از گفتن آن بی زبانند.
الهی! هرچند که از بد سزای خویش بدردم لکن از مفلس نوازی تو شادم.
الهی! من به قدر تو نادانم، و سزای ترا ناتوانم و روز به روز بر زیانم.
الهی! من کیم که بر درگاه تو زارم یا قصه ی درد خود به تو بردارم.
در عشق تو من کیم که در منزل من از وصل رخت گُلی دمد بر گِل من
ای باری به بَر و هادی به کرم، فروماندم در حیرت یکدم.
الهی! وقت را به درد می نازیم به امید آنکه چون درین دردبگذاریم، درد و راحت هردو براندازیم.
الهی! به عنایت ازلی تخم هدی کشتی، برسالت انبیاء آب دادی، به معونت و توفیق رویانیدی، به نظر لطف پرورانیدی، اکنون سزد که باد عدل نَوَزانی و سموم قهر نجهانی و کشته ی عنایت ازلی را به رعایت ابدی مدد کنی، برامید وصل، چندان اشک باریدم که بر آب چشم خویش تخم درد بکاریدم، در سعادت ازلی دریابم، این درد پسندیدم ور دیده ی من روزی بر تو آید آن محنت همه دولت انگاریدم.
ذکر تو مرا دین است و مهر تو مرا آیین است و نظر تو عین الیقین است پسین سخنم این است، لطیفا! دانی که چنین است.
الهی! از جود تو مفلسی را نصیبی است از کرم تو هر دردمندی را طبیبی است از سعت رحمت تو هر کسی را تیری است.
الهی! از بد سزای خود در دردم و از ناکسی خود به فغان، دردم را درمان ساز. ای درمان ساز همه دردمندان ای پاک صفت از عیب ای عالی صفت از شوب ای بی نیاز از خدمت من.
ای بی نقصان از حسابت من، من بجای رحمتم ببخشای بر من، اسیر بند هوای خویشم بگشای مرا ازین بند.
الهی! دانی به چه شادم؟ به آنکه نه به خویشتن به تو افتادم.
الهی! تو خواستی نه من خواستم، دوست بر بالین دیدم چو از خواب برخاستم.

هیچ نظری موجود نیست:

لینک باکس

اگر نیاز به شغل مناسب دارید برای یکبار هم که شده کلیک کنید، ضرر نخواهید کرد.